جاریهام رفتن ختم ب منم اصلا نگفتن ک قراره اونا هم برن
، خونواده شوهر من جوری هستن ک عروسا نباید برن ختم
بعد جاریهام با همدیگه رفتن ب منم اصلا نگفتن ک ما قراره بریم منم فک کردم اونا نمیرن
بعد امرور شوهرم گف ک اونا هم رفته بودن ختم منم رفتم ب مادرشوهرم گفتم ک چرا اون عروسات و بردی ب من اصلا نگفتی
بعد مادرشوهرم گف والا قرار نبود عروسا بیان من رفته بودم دیدم اونا هم اومدن عروسا بهت خبر ندادن
منم گفتم بخاطر شما میخاستم بیام وگرنه من اصلا اونی ک مرده رو نمیشناسم عروسا هر کدومشون یه گوشی دارن با دو تا سیمکارت اصلا نمیتونستن بهم زنگ بزنن بگن بعد گف من چیکار کنم والا عروسا بهت خبر ندادن بعد دیگ یکم نشستم بلند شدم اومدم
جاریامو ببینم میگم بهشون چرا بهم خبر ندادین مگه قرار بود با پاهای شما برم