2777
2789
عنوان

دختردایی مادرشوهرن فوت شده بعد جاریهام...

| مشاهده متن کامل بحث + 1083 بازدید | 57 پست
مطمئنم مادرشوهرم ب جاریام میگه ک من رفتم گله کردم ب مادرشوهرم ک چرا منو نبردی  پس من اصلا بهشو ...

مادرشوهرت اگ بگه هم میگه فلانی گفت من میخواستم بیام چرا بهش خبر نداده بودین ؟ دیگ چیزی نمیگه خب ؟ ولی تو اصلا نگو روشون تو روت باز میشه خوشم نمیاد از همچین شخصیتایی

هیچ چیز دائمی نیست
اسی ترکی؟ من‌خودم ترکم سمت ما به این مسائل خیلی بال وپر میدن

آره تبریزیم 

فامیلای شوهرم و مادرشوهرم اینا الان هزار تا حرف در میارن و من پیش فامیلا بدنام میشم اونا عزیزدردونه

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

دقیقا خانواده شوهر من قابلیت اینو دارن یه مسیله که ما اصلا بهش اهمیت نمیدیم تبدیل به جنگ جهانی کنن😂 ...


و منم مثل شما ، چقدر داغون میشم این بین

یا فاطمه الزهرا (س) دعام کن مادر
دقیقا خانواده شوهر من قابلیت اینو دارن یه مسیله که ما اصلا بهش اهمیت نمیدیم تبدیل به جنگ جهانی کنن😂 ...

خانواده شوهرمنم ترکن جاریامم همینطورمیبینن من به هیچی اهمیت نمیدم دق میکنن انقدبهم گفتن توچرااینطوری میکنی خسته شدن😄چیکارکنم اخلاقم اینه اهمیت نمیدم به خیلی چیزا

همینکارو بکن بخدامنم چندین ساله همین کارومیکنم بهترین غذاروبه مادرشوهرم میدم چندمدل حتی خسته میشم چن ...

جاریای من مخصوصا کوچیکا حسرت زندگی منو میخورن 

میگن شوهر من نمیذاره جلو باز بپوشم نمیدونم نمیذاره کوتاه بپوشم فلان کنم بهمان کنم 

یا مثلا اونا کلا کلفت خونه مادرشوهرم هستن 

قربون مادرشوهرم بشم ک حتی راضی نمیشه قابلمه بشورم میگه دستات خراب میشن خودم میشورمشون 😏

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم
خب رفتن که رفتن بیخیال اسی چقد دنبال حرفی  یه ختم رفتن دیگه

آخه خودشون من ب مادر جاریم یادم رفته بود آش نذری نداده بودم اومد گف چهار تا عروسین یکیتون یاد مادر من نیفتادین مادر من هر چی نذری داره برا همتون میفرسه شما یاد همه افتادین تا ده محله اونورتر دادین مادر من یادتون نیفتاد فقط

دنبال حرف نیسم درست مث خودشون رفتار میکنم 

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم
۴تا  از این ب بعد دیگ محلشون نمیدم همدیگه رو خبر کردن ب من ک رسیده نگفتن  اگ میدونستم قر ...

دیگه شناختیشون.

چرا بهت حسادت دارن؟

از نظر مالی و زیبایی و تحصیلات بالاتری؟

یا رب تو چنان کن که پریشان نشوم/ محتاج برادران و خویشان نشوم/ بی منت خلق خود مرا روزی ده/ تا از در تو بر در ایشان نشوم

دقیقا خانواده شوهر من قابلیت اینو دارن یه مسیله که ما اصلا بهش اهمیت نمیدیم تبدیل به جنگ جهانی کنن😂 ...

من زنگ زده بودم ب جاریم ک اگ میشه بچمو بده شام میخایم بخوریم 

بخاطر اینکارم برادرشوهرم ب شوهرم گفته بود چرا نمیذاره و فلان و بهمان شوهرم اومد كلی حرف بخاطر اونا بارم کرد و کتکم زد 


بعد خودشون من ب مادر جاریم یادم رفته بود آش نذری نداده بودم اومد گف چهار تا عروسین یکیتون یاد مادر من نیفتادین مادر من هر چی نذری داره برا همتون میفرسه شما یاد همه افتادین تا ده محله اونورتر دادین مادر من یادتون نیفتاد فقط


15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم
دیگه شناختیشون. چرا بهت حسادت دارن؟ از نظر مالی و زیبایی و تحصیلات بالاتری؟

از نظر مالی و زیبایی و تیپ بله بالاترم 

چون با وجود اینکه تا حالا من برا مادرشوهرم کاری انجام ندادم مادرشوهرم همیشه بهم ارزش قاعل میشه و ماهی ۴بار شام دعوتم میکنه و اونارو حتی ماهی یبارم دعوت نمیکنن 

شوهرای اونا حساسن ک مثلا آرایشت زیاده موهات بکش جلو این و بپوش اون و نپوش شوهر منم اصلا براش اینچیزا مهم نیس

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم
چقد خانوادشون عجیبن هم اینکه ختم نباید بره عروس!هم اینکه تا حالا دختر دایی شوهرتو ندیدی من جات باش ...

حتما اینکارشون و تلافی میکنم 

منم چهلمش با مادرم میرم و اصلا بهشون محل نمیذارم 

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم
مادرشوهرت اگ بگه هم میگه فلانی گفت من میخواستم بیام چرا بهش خبر نداده بودین ؟ دیگ چیزی نمیگه خب ؟ ول ...

میخاستم مث خودشون رفتار کنم چون اونا از هر اخلاق یا کار من بدشون میومد بهم میگن بدون رو دروایسی


بعدخودشون من ب مادر جاریم یادم رفته بود آش نذری نداده بودم اومد گف چهار تا عروسین یکیتون یاد مادر من نیفتادین مادر من هر چی نذری داره برا همتون میفرسه شما یاد همه افتادین تا ده محله اونورتر دادین مادر من یادتون نیفتاد فقط


منم ببینم همشون و میشورم پهن میکنم

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم
ول کن بابا حوصله داری خدا رحمت کنه متوفی رو مادرشوهرت که ناراحت نشده پس جاریو بی خیال

منم چهلمش با مادرم میرم محل جاریام نمیذارم 

بعد این مسئله رو هم ب شوهرم میگم تا بفهمه زنداداشاش چ آدمایی هستن 

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز