2777
2789

دوست ندارم برم سمت دعا و این چیزا ولی دیگه دارم یواش یواش باور میکنم یه علوم غریبه ایی هم هست باعث شد همه چیمو از دست بدم،سه ماه پیش من یه زنی بودم دانشجوی فوق لیسانس ،شغلم مترجمی و تدریس دو زبانه هست حتی به وزیر کشور هم تدریس کردم نمیخوام تعریف از خود باشه فقط هدفم اینه بدونید از کجا به کجا رسیدم😭زندگی متاهلیم خیلی خوب همسرم خوب همه حسرت رابطمونو میخورن،علاقه زیاد به خونه و خانه داری داشتم عاشق اشپزی و دیزاین غذا و خونه بودم ،یه روز بیدار شدم دیدم بدون هیچ دلیلی سرگیجه دارم هرچقدر پیگیر سدیم دکتر و ازمایش همه فاکتورا سالمه ولی من سه ماهه دچار اضطراب کلافگی افسردگی شدید شدم😭😭همش به همسرم میگم جدا شیم تو گناه داری کارمو ول کردم زندگیمو ول کردم اومدم خونه مادرم نشستم فقط گریه میکنم ،هرکی منو میبینه میگه طلسمتون کردن خدا لعنتشون کنه من به این چیزا اعتقاد نذاشتم ولی …..

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

چند تا سوره بخون و شب ع ته دلت نیت کن که اگه طلسمی چیزی داری ببینی تو خاب ، بدشم یه سیده دعا نویس معروف و کار کشته پیدا کن برو پیشش  پیش کسی دیگ نری اونا موکل دارن ففط سید 

درخاست مطلقا ممنوع 

خدا لعنتشون کنه.. چی بگم والا. این چیزا واقعیت داره. ولی نمیدونم برای رهایی ازشون باید چیکار کرد

چه ها با جـــــــان خود♡. دور از رخ جانان خــــــود کردم. مگــــر دشمن کند این ها. ♡ک من با جــــــان خود کردم.♡ طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری♡. غلط میگفت♡. خود را کشتـــــــــم و درمــــــان خود کردم♡. ☆به قول شاعر ☆شبهای هجر را گذرانده ایم و زنده ایم..... ♡مارا به سخت جانیه خویش این گمان نبود♡

داری به خووت تلفین میکنی

منم همین بلا سرم اومد.منم اتفاقا دانشجوی فوق لیسانس اموزش زبان تو دانشگاه سراسری بودم.

اما من بهش پر و بال دادم و ۵ سال از زندگیمو حروم کردم

اخرش هم فوق لیسانسمو بدون دفاع گذاشتم ول کردم.

بعد از ۵ سال فهمیدم که نه دعا بود نه طلسم فقط خودم خودمو گرفتار کرده بودم.

حالا هم پاشو برو سر خونه زندگیت و توکل کن به خدا

زندگیتو مثل من آتیش نزن

من ۵ سال بیماری روحی شدید داشتم.افسردگی بسیار شدید.جوری حالم بد بود که همه قطع امید کرده بودن و بجای آرزوی درمانم آرزوی مرگم رو می کردن.یه روز از این روزا تصمیم گرفتم که حالم خوب بشه و از تمسخر و تحقیر دیگران خودمو نجات بدم.حال من از اون چیزی که میشه تصور کرد خیلی بدتر بود.من بلند شدم با تکیه بر خودم و خدای خودم و زدم تو دهن تمام اون هایی که از شکست و نابودی من خوشحال بودن.من دوباره افتخار پدر و مادرم شدم.دوباره مایه ی فخر فروشی مادرشوهرم شدم.دوباره عزیز همسرم شدم.اینو یاد گرفتم که حال کسی عوض نمیشه مگر اینکه خودش بخواد.

ولی اجی نماز بخون. نماز خیلی خوبه.. بهت ارامش میده

چه ها با جـــــــان خود♡. دور از رخ جانان خــــــود کردم. مگــــر دشمن کند این ها. ♡ک من با جــــــان خود کردم.♡ طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری♡. غلط میگفت♡. خود را کشتـــــــــم و درمــــــان خود کردم♡. ☆به قول شاعر ☆شبهای هجر را گذرانده ایم و زنده ایم..... ♡مارا به سخت جانیه خویش این گمان نبود♡

آخه اگه قرار باشه هر کی که موفقه ر‌و طلسم کنن که سنگ رو سنگ بند نمیشه دیگه تو این دنیا آدم موفق وجود نداره همه افسرده میشن و ناموفق 

بعدشم طلسم و این حرفا رو مؤمنین اثر نداره و با مرتب چهار قل خوندن دور میشه نیازی به جادوگری نیست

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

بیاین لطفاً

ccccb | 3 ثانیه پیش
2791
2779
2792