2777
2789
عنوان

خسته شدم از حرفای شوهرم اگ بچه نداشتم تاالان طلاق گرفته بودم ازش😭

| مشاهده متن کامل بحث + 644 بازدید | 65 پست
آخه بچه ی من پفیلا رو خونه اونا ریخته بود بچمو زده بود بهش گفته بود وحشی بچه ی خودش خبرداد بهم 

🤣🤣🤣🤣ببخشید ولی به دنیای بچگیشون میخندم

آخه برادر شوهرم برا جاریم یه زنجیر طلای سنگین خریده بود و سپرده بود که خانواده خودم نفهمن اونوقت دخترش تا من ودید گفت زنعمو بابام برا مامانم طا گرفته گفته به کسی نگو

آخه بچه ی من پفیلا رو خونه اونا ریخته بود بچمو زده بود بهش گفته بود وحشی بچه ی خودش خبرداد بهم 

ای وای

دوست عزیزم ممنون میشم تو تاپیک های غمگین من پست نذارید چون جوابی ندارم که بدم شرمنده♥ امیدوارم همیشه شاد باشید🌹

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

وقتی بچه میاد خونتون دراتاقتونوقفل کنین تاهمچین مشکلاتی پیش نیاد

قفل میکنم شوهرم میره باز میکنه، میگه طلا نیس ک گم بشه 

شوهر من برا آرایش ی قرونم نمیده ۶۰۰تومن پول کرم پودر دادم اونوقت همشو مالیده بود ب تشک تخت فرش، من چجوری بشورمش بااین وضع هوا اصلا مگه تشک تخت و میشه شست

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم

اولین اشتباهت مونا رو اصلا نباید بهش چیزی میگفتی سر یه کرم پودر فقط ازدفعه بعد دراتاقت قفل میکردی دومین اشتباهت وقتی دیدی دخترجاریت اتفاق اونروز رو درست تعریف نکرده حقیقتش خودت به جاریت میگفتی تاکدورت رفع بشه حتی بهتر بود یه کادو کوچیک به دخترش میدادی تا حسن نیتت اثبات بشه میگفتی مونا امانته خدای نکرده تواتاق از روی تخت بیافته یاهزاراتفاق دیگه من جواب شما روچی میدادم گفتم بیان بیرون بازی کنن جلوچشمم باشن اشتباه سوم وقتی بچه رو دست شوهرت سپردی از خودشم تحویلش میگرفتی خیلی زشته به پدر بچه‌ام بی اعتمادی اون بد بچش نمیخواد حواسش هست اشتباه چهارم حالا که کدورت پیش اومده نباید آراد ازخونه عموش خودت میاوردی باید زنگ میزدی به شوهرت تااون به یه بهانه‌ای بچه رو بیاره پیشت 

با احترام چقدر رفتار همگیتون بچگونه ست! خوب ولشون کنید بچه اونا نیاد خونه شما بچه شما هم نره اونجا. ...

جاریم میگه من دیگ نمیذارم مونا بیاد خونتون آخه چیه مگه هی من زنگ میزنم مونا رو بدین شما زنگ میزنین آراد و بدین 

اینکارا چیه آخه

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم
قفل میکنم شوهرم میره باز میکنه، میگه طلا نیس ک گم بشه  شوهر من برا آرایش ی قرونم نمیده ۶۰۰تومن ...

پ جای دعوا کردن بچه باید شوهرتو میبردی اتاق میگفتی تحویل بگیر گندی ک زدی تا از دستشم استفاده‌ کنه دری ک بازمیکنه مجدد ببنده

کابری سوم 😒حتی نمیدونم سر چی تعلیقم کردی نینی یار
اولین اشتباهت مونا رو اصلا نباید بهش چیزی میگفتی سر یه کرم پودر فقط ازدفعه بعد دراتاقت قفل میکردی دو ...

اره اسی خوب ب کدورت دامن زده


لطفا دعا کنید شوهرم کار پیدا کنه هوا سرد شده پیک موتوری سختا. بیزحمت بازم دعا کنید زودتر بریم پیش شوهرم.

زنمو اخری من طبقه پایین پدر بزرگم بود اخر هفته ها میرفتیم خونشون مادربزرگم مریض بود ما بچها باید ساک ...

من اصلا مشکلی بااومدنش نداشتم 

باور کن بار ها بیرون رفتنی ب شوهرم گفتم اونم بگو بیاد برا بچم خوراکی خریدنی برا اونم میگفتم بخر 

ولی رفتارای جاریم اخلاق منم تغییر داد، بچه ی من دستمال برداشته بود از تو کشو پیش همه گفته بود اون خیلی شلوغه خونمون و پر آشغال کرده بود، دستمال از تو کشو برداشته بود آورده بود ریخته بود خونمون 

منم قرار نبود بهش بگم ک کرم و ریخته رو فرش و تخت، بچش رفته بهش گفته منو از اتاق بیرون کرد 

منم علتش و ب شوهرم گفتم، اون رفته ب جاریم اینا گفته، میگه من گفتم سو تفاهم نشه اونا هم فکر کردن بیرونش میکنیم 

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم
دختر جاری چند سالشه ؟؟؟

۴ سالشه 

بچه منم ۱سالشه 

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز