من و همسرم دوران عقد هستیم
اون روز داییم میگفت شوهرت هر روزخونه شماست. میدونم نباید همیشه بیاد خونه ما ولی اونم هرروز خونمون نیست . به خاطر حرف داییم دلم نمیخواد دیگه شوهرم بیاد خونمون بهش گفتم نیا
بابا و مامانم امروز داشتن غیر مستقیم میگفتن شانس نیاوردیم و فلان. در حالیکه خودم خیلی همسرمو دوست دارم و میبینم هر چقدر در توانشه داره زحمت میکشه
متوجه نیستن حرفاشون دلسردم میکنه.
کاشکی زودتر بریم سر خونه زندگی خودمون
اهمیت نده
خانواده هام دوران عقد خسته میشن سعی کنید مدیریت کنید جوری که هیچ کس ناراحت نشه
حالا پدرمادرت از نیومدنش ناراحتن ؟
چند ساله عقدین؟؟ ما ۳ سال عقدیم. لعنتی دوره نامزدی چرت ترین دورانه همه هر طور دوست دارن رفتار می‌کنن
آره درسته. احساس میکنم خودم آدم دهن بینی هستم شایدم واقعا تاثیر کلمات و حرفای منفی بقیه هست
حرف داییم واقعا ناراحتم کرد همین شد که سریع با همسرم صحبت کردم و گفتم زیاد نیا خونمون . در حالیکه به داییم ربطی نداشت ولی نتوستم به همسرم چیزی نگم
الانم با حرف خانواده ام فکرم مشغول شده که آیا واقعا بدشانسم که کادوی پاگشام خوب نبوده... درحالیکه قبلش ذره ای واسم مهم نبود این مسائل
