2777
2789

امروز فهمیدم پدرم چشمانش اب سیاه داره و خییییلی ناراحتم .. واقعا هیچ چیز سلامتی مامان و باباها نمیشه ..😔🙏

🐣خاطره زایمان سزارین من آوین عزیزم در تاریخ ۱۲ آبان سال ۱۴۰۰ بدنیا اومد و دنیای من و باباش رو زیباتر کرد 🥰❤👶🏻                                                                            شمایی که دارید امضای من رو میخونید:🌹 لطفا برای شِفای همه ی مریض ها یه صلوات بفرستید 🌹                                  
امروز فهمیدم پدرم چشمانش اب سیاه داره و خییییلی ناراحتم .. واقعا هیچ چیز سلامتی مامان و باباها نمیشه ...

خدا سلامتیشونو برگردونه عزیزم منم سه روزه متوجه شدم مادرم سرطان رحم داره درکت میکنم 🥺

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خدا سلامتیشونو برگردونه عزیزم منم سه روزه متوجه شدم مادرم سرطان رحم داره درکت میکنم 🥺

خدا هم به مادر شما و هم به پدر من هرچه زودتر شفای عاجل عطا کنه🙏

🐣خاطره زایمان سزارین من آوین عزیزم در تاریخ ۱۲ آبان سال ۱۴۰۰ بدنیا اومد و دنیای من و باباش رو زیباتر کرد 🥰❤👶🏻                                                                            شمایی که دارید امضای من رو میخونید:🌹 لطفا برای شِفای همه ی مریض ها یه صلوات بفرستید 🌹                                  

من زندگیم آروم بود تا ۲۳ سالگی..

اولین چالش زندگیم، رفتن دختر پنج ماهم و همسرم عشقم بود.. من موندم و پسر کوچولوم.. با سختی های روحی زیادی که داشتم ازش گذر کردم.. سرپا ایستادم نذاشتم کمرم خم بشه زیر این مشکل..

دو سه سال بعدش دومین چالش زندگیم بود، ب یه سری علائم رو به رو شدم، پیگیر شدم و فهمیدم لوسمی دارم.. اوایل باهاش جنگیدم، الان باهاش رفیقم باهاش کنار اومدم چند سالیه..ولی هنوزم برام چالش بزرگیه و درد بزرگی..

سومین چالش زندگیم وقتی بود که رفیق صمیمی شوهرم ازم خواست باهاش ازدواج کنم.. برام خیلی وقیح و زشت بنظر اومد این درخواستش.. مثل برادر بود همدم بود..  این پیشنهادش خیلی داغونم کرد.. فکر کردم میخواد ازم سواستفاده کنه.. اما اشتباه میکردم.. چهار سال و نیم باهاش جنگیدم ولی اون پافشاری کرد جلو همه ایستاد تا من راضی شم.. و راضی شدم همسرش شدم..

الانم بزرگترین چالشم همسرم هست.. دوسش دارم اما عاشقش نیستم.. رفیقمه همدمم هست.. درد دلامون با همه.. ده ماهه همسرش شدم ولی بدم میاد بهم دست بزنه.. حس گناه دارم .. اونم با تمام این ها میگه صبر میکنم تا هروقت منو لایق دونستی و بدنم برات غریبه نبود.. 

اون گناهی نداره.. نزدیک پنج ساله داره سختی میکشه برای من..

ولی من هنوز توو ذهنم درگیرم با مرگ همسرم عشقم با مرگ دختر کوچولوم.. با بیماری با حس گناه این روزام...  

چالش های بدی هستن.. روحمو نشونه گرفتن

دوست صمیمیتون در قید حیاط هستن؟

اره

دوست صمیمی شوهرم که عین برادر بودن با هم.. اون ازم درخواست ازدواج کرد دو سه سال بعد فوت همسرم.. بعد چهار سال و نیم باهاش ازدواج کردم.. الان ماهاست با خودم درگیرم

اره دوست صمیمی شوهرم که عین برادر بودن با هم.. اون ازم درخواست ازدواج کرد دو سه سال بعد فوت همسرم.. ...

به هرحال باید زندگیتو جمو جور میکردی عزیزم جوونی هنوز ازدواجت اشکالی نداشت سعی کن زندگی جدیدو خوبیو شروع کنی 

به هرحال باید زندگیتو جمو جور میکردی عزیزم جوونی هنوز ازدواجت اشکالی نداشت سعی کن زندگی جدیدو خوبیو ...

سعی کردم و میکنم، امیدوارم جواب بده..


چون پسرم خیلی دوسش داره یه ثانیه ازش جدا نمیشه.. نمیخوام خراب کنم همه چیو با ذهنیتم


من زندگیم آروم بود تا ۲۳ سالگی.. اولین چالش زندگیم، رفتن دختر پنج ماهم و همسرم عشقم بود.. من موندم ...

عزیزم خیلی ناراحت شدم خداصبرت بده .امتحان سختی پس دادی

ب همسرت اجازه بده باهم زندگی جدیدی رو بسازین تا بلکه یکم از خاطرات تلخ گذشته بتونی دور بمونی

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز