خونه مامان خودم بامادرشوهرم کنارمه بعد این هفته شوهرم شیفت شبه بیشترشبامامان خودم میادکنارمون امشب مامانم نتونست بیادشوهرم به مادرشوهرم گفت امشب توبروکناربچهابایه لحن عصبانی گفت ن من نمیتونم برم چون ماخیلی هواشون داشتیم دلیل اینکه نیومد چون جاریم همش بچش میزاره براش بایدبچه اون نگه داره خیلی اعصابم خوردشدازدستشون شوهرم ناراحت شد ازدستش حالامن چی بگم بهشون بنظرتون چون خونه مادرشوهرم نزدیکمونه مادرم دورتر مادرشوهرم یه قدم راهه
مگه میترسی
بابا بیخیال
چرا یکی بیاد پیشت.منت کسیو نکش.عادت کن
خونه خودت بمون وا
شوهر منم همینطور امشب شیفت
چرا این و اون میان پیشت ,بگیر بخواب خودت
چرا باید حتمن یکی بیاد پیشت؟؟، چرا وابسته ای ؟؟
خب چیکار کنه بچه جاری رو بزارع تو خیابون بیاد خونت آخه مگه بچه ای ک ی مراقب میخای در قفل کن بخواب
ن نمی‌ترسم به شوهرم هرچی میگم نمیخادکسی بیامیگه نه بادوتابچه سخته شب تنهاخطرداره
ولش کن
دیگه هم زیادی هواشو نداشته باش
خودت بخواب چرا کسی بیاد؟؟؟؟
بگیر بخواب دیگ مگه قراره همه خونه زندگیشون ول کنن بیان شب پیشت بمونن.
شوهرت فکر کرده چه خبره قراره چه اتفاقی بیفته تو خونتون انقدر بدم میاد اقایون زناشونو دست کم بگیرن
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
