برادر من فقط 22سالش بود پسر پاک و مهربونی و زحمت کشی بود. 17سالش بود که پدر من فوت میکنه و اون شد مرد خانواده 4نفره ما. خیلی دلش میخواست زودتر ازدواج کنه و از طریق ازدواج بایه دختر همسن خودش به آرزوها و خواسته هاش برسه.. خانواده من یه استان دیگه زندگی میکنن.. برادرم خیلی به من و مادرم سپرد که براش یه دختر خوب انتخاب کنیم یکبارم خودش با دختری به قصد ازدواج دوست شدن ولی خب چون سن برادرمن و اون دختر کم بود خانواده اش مخالف بودن و کلا تمام شد.. مادر من از طریق یه معرف دختری رو معرفی کردن که برن ببینن مادرم بار اول خودشون رفتن و بدلش نبود دختر چون کلا جوو زندگیشون با ما فرق داشت...(لطفا جبهه نگیرید) وقتی مادرم برگشت تعریف کرد که دختر مشکل بینایی داره و نمیتونست درست کاری رو انجام بده مادر من خیلی ریز بین بود و کلا براشم مهم بود چون خودش هم برامون پدر بود هم مادر.. نمیدونم شماهاا چقد زندگی برادرتون براتون مهم ولی ما خیلی اهمیت داره و داشت