2777
2789
عنوان

داستان زندگی فرناز

| مشاهده متن کامل بحث + 2811 بازدید | 76 پست

و البته مطالعه کتاب خیلی کمکم کرد چون از بچه گی از نوشتن متنفر بودم چون خیلی بچه باهوشی بودم معلمها همه عاشق من بودند و من یادم نیست هیچوقت مشق درست و حسابی نوشته باشم همش دفترهام نامنظم بود هیچوقت تکلیف انجام نمیدارم تو خونه درس نمیخوندم ولی همش بهترین دانش آموز بودم و نمره هام بیست بود و تو دانشگاه هم که معروف بودم اصلا جزوه دست نویس نداشتم همش کپی از روی بقیه ☹اما جالبه که به شدت املای کلماتم خوبه و نمیتونم کلمه ای رو اشتباه بنویسم مغزم ارور میده یه بنده خدایی تو اینستا متن های زیبا و ادبی میزاره مدیر عامل شرکتی هست ولی من کابوسش بودم چون میرفتم تو دایرکت و بهش میگفتم رییس جان این کلمه رو اشتباه نوشتی البته با لحن مودب به قصد تخریب هم نبود انگار بهم برمیخوره یکی اشتباه بنویسه چون متنهاش بسیار زیبا بود و حیفم می اومد و باعث شدم خیلی با دقت تر باشه حتی از لج من میرفت از لغتنامه کلمه هایی رو پیدا میکرد که هر دو املاش درست بود بعد من میگفتم غلط نوشتید عکس میفرستاد که ببین تو لغتنامه نوشته 🤣🤣🤣🤣🤣🙃

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

و البته مطالعه کتاب خیلی کمکم کرد چون از بچه گی از نوشتن متنفر بودم چون خیلی بچه باهوشی بودم معلمها ...

منم این وسواس رو دارم روی درست نویسی فارسی

تو این پست شما"میزاره"اشتباه هست و باید "می ذاره"نوشته باشه

ببخشید یکم از داستان دور شدم 

پیروز رفت و ناتیا و آرمان با هم شاورما رو درست میکردن واسه دوستهایی که نمیدونن شاورما چیه همون کباب ترکی خودمونه که گرجی ها میگن شاورما که البته مال اونا فرق داره تو نون لواش به یه ترتیب خاص پیچیده میشه و میره تو توتستر و کاملا تست میشه خیلی لذیذه سه نوع شاورما داشتند شاورمای مرغ ، گوشت و گوشت خوک مال ما مرغ بود و پیروز یکی از بهترین شاورما زن های اونجا بود اما ناتیای زرنگ کاملا بلد بود چون ادویه هاشم ما میخریدیم میدونستیم چی باید بریزیم .

روزهای سختی داشتم زمستون داشت شروع میشد کاسبی خیلی کساد بود توریس ایرانی به شدت کم بود و شاورما هم فروش خوبی داشت اما مثلا یه شاورما سه لاری بود که اون موقع میشد چهارو پونصدو مگه ما چقدر فروش داشتیم که بخواد کاور کنه هزینه های رستوران و خرج خونه و ... به سختی روزهامون میگذشت وقتی موعد اجاره خونه و اجاره مغازه میشد من تپش قلب میگرفتم خیلی وقتها صدای ضربان قلبمو میشنیدم اون موقع ها سریال شهرزاد خیل تو بورس بود شبها اونو میدیدیم و اندازه دیدن اون من یکم فکرم آزاد بود و میتونستم راحت باشم در بقیه موارد و مواقع فکرم به شدت بهم ریخته بود نگرانی های زیادی داشتم اونجا کسی رو نداشتم که بتونم روش حساب کنم و گرجی ها هم که حالیشون نبود پول اجاره رو ندی پرتت میکردن بیرون مالیات ۱۵ هرماه باید پرداخت میشد اگر نمیشد پونزده روز وقت داشتی وگرنه پلمب میشد با اقامتمون یه تی وی خریده بودیم که قسط اونم باید میدادیم هزینه ها به شدت حساب شده بود طفلک بچه هام مدرسه هم ثبت نام نشده بودن و همش رستوران کنار ما بودن یادمه اون اوائل آنیتا از بس پاش تو صندل بود همه پاهاش تاول زده بود و هیچی نمیگفت با اینکه خونه نزدیک بود نمیرفتند خونه منم که از صبح زود تاشب  ساعت یک و دو یه سره تو رستوران بودم فقط گاهی واسه استراحت میرفتم خونه البته زمستونها کمتر کار میکردم چون مشتری ایرانی نداشتیم بیشتر به صورت بیرون بربود.

چشم عزیزم الان تو بیمارستان هستم مادرم دستش شکسته و آوردمش عمل کنه از کوچکترین فرصتی که پیدا کنم است ...

چشمتون شریک عمرتون باشه 

انشالله بلاازمادرتون بدورباشه وخیلی زود سلامتیشون روبدست بیارن 

ازتون مشخصه هیچ فرصتی رو ازدست نمیدید مانا وتوانا باشید

من از بچه گی مینوشتم متن های عاشقانه، عاشق کتاب و رمان بودم نه سالم بود که کتاب سینوهه رو خوندم اون ...

کاملا مشخصه که دستی برقلم داشته اید انشالله که توی تمام مسیرهایی که انتخاب کردید به موفقیت کامل برسید 

منم این وسواس رو دارم روی درست نویسی فارسی تو این پست شما"میزاره"اشتباه هست و باید "می ذاره"نوشته ب ...

🤣🤣😂😂😂 وای چقدر خندیدم اگه رییسم ببینه پست شمارو کلی دلش خنک میشه بالاخره یکی از من ایراد گرفت و منم اشتباه نوشتم .

جودی عزیزم تا جایی که من میدونم فعل گذاشتن وقتی به معنای قرار دادن اشیا باشه از املای گذاشتن استفاده میکنیم اما اگه به معنای انجام دادن شغل ، فریضه و یا عبادت باشه گزاردن درسته مثل نماز گزاره در هرصورت بیشتر تو نوشته های روزمره و محاورات هردو شکل صحیح هست اما خیلی ممنونم که دقت کردید و اگر من حواسم نبود و باز اشتباه داشتم ممنون میشم بهم بگید بهرحال آدمیزاده و اشتباه تو ذاتشه و یه عذرخواهی هم میکنم چون سریع تایپ میکنم طبیعتا اشتباه پیش میاد باید به بزرگی خودتون ببخشید

مرسی عزیز دلم ممنونن که داری وقت میزاری من هرجا فرصت کنم حتما ادامه میدم با عشق 

از اول خوندم همشو 🥰👌هر وقت گزاشتی بهم بگو لایک نکن چون یادم میره ریپلی کن

 مامانِ یه دختر کوچولو👧عشقِ مامان،قربونش بشمِ مامان
ما اومدیم شمال شهر خودم شهسوار کنار خونواده ام که بعد از ازدواج من برگشته بودن شهر خودمون ، خونه اجا ...


۱۲ تومن اون موقع ،فک کن سال ۹۰ ،۹۱واقعا پول بود ،البته نه به سختی الان ولی باز هم به سختی این پول درمیومد

چشم عزیزم الان تو بیمارستان هستم مادرم دستش شکسته و آوردمش عمل کنه از کوچکترین فرصتی که پیدا کنم است ...

دیگه نمیشه ویرایش کرد،بنظرم اون قسمت های که نوشتید رو جایی سیو کنین،تاپیک رو حذف کنین،دوباره از اول تاپیک بزنید و مارو خبر کنین😁

توی این مسافرای گه گداری که می اومدن یه دخترو پسری بودن به اسم نیلوفر و هومن که با دوتا از دوستاشون اومده بودن بعد که باهم بیشتر آشنا شدیم و شماره ردو بدل کردیم فهمیدم دنبال اینن که بیان گرجستان و دنبال اقامت هستند من بهشون پیشنهاد دادم بیان با ما شریک بشن پولاشونو جور کردند و اومدند گرجستان من پنج هزارتا ازشون گرفتم و قرار شد تو شرکت بهشون سهام بدیم که بعد بتونند اقامت بگیرن تا اون زمان کل سهام به اسم آرمان بود و من اصلا برام مهم نبود اینچیزا هر وسیله ای که میخریدیم به نام آرمان بود 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز