سلام عزیزم ممنون از اظهار لطفت میشه لطفا به من بگید چه طوری پست اولم رو میتونم ویرایش کنم چون میترسم باز تو دردسر بیفتم .
اتفاقا وقتی داشتم داستان زندگیمو میننوشتم تازه با جزییات نگفتم قطعا بیشتر حرصتون میگرفت دقیقا حق باشماست همش در تکاپو بودم الان تو یه دوره ای هستم که دقیقا باید موشکافی کنم ذره بین بندازم رو گذشته ام اشتباهاتم رو پیدا کنم و صد البته اینکه مثل یه ناظر بیطرف مسائلی که بر من گذششت رو بگم حالا هرچی جلوتر بریم مسائل بیشتری برام پیش میاد باورتون نمیشه عین فیلم سینمایی صحنه به صحنه اش جلوی چشممه و یه فرصتی میشه تا خودمو بهتر بشناسم و درک کنم .
من به شدت شخصیت وابسته ای داشتم عاشق شوهرم بودم حالا بعدا با جزییات بیشتری میگم و میخواستم به هر قیمتی که هست زندگیمو حفظ کنم رشد کنیم اگر لازم بود در عرض یکسال چند بار جابجا میشدیم اسباب کشی از این شهر به اون شهر با دوتا بچه کوچیک و بدون کمک ، هیچوقت یادم نمیره میخواستیم از شمال بیایم تهران و من دوست داشتم تو منطقه پیروزی باشیم دوستم اونجا خونه داشتند کنار پارک پیروزی و مترو کلاه دوز هم نزدیک پارک بود هم مترو و آرمان هم راحت میتونست بره سرکار من سه روز تمام از صبح زود می اومدم بیرون تا شب تو خیابونهای اطرافش پای پیاده دنبال خونه این بنگاه ، اون بنگاه و همسرم سرکار مشغول کار بود روز آخر که بارون هم میاومد ولی آخر موفق شدم یه خونه خوب دقیقا جایی که میخواستم پیدا کنم .☹☹☹