کی از آزمایش میکروب معده سر در میاره ؟

سلام من از آزمایش میکروب معده سر در نمیارم ولی تو تایپیک های قبلتون در مورد یک نفر به اسم حاج مرتضی شعبان زاده که عسل فروشی دارن تو قم پرسیده بودین

من میشناسمشون از دوستان معتمدم پیششون رفتن و حتی یکی از دوستانم پیشش یه مدت کار کرده

بله مورد تایید هستن تو مسائل ماورایی هم میتونن کمکتون کنن

معرفی اقای مرتضی شعبانزاده شهر #قم :

🔻ایشان از شاگردان مرحوم ایت الله محمد علی روحانی (معروف ترین معبر خواب در قم بودند ) هستند.

🔻از هفده سالگی تا الان که شصت و چند سال دارند ، در ابتدا خدمت مرحوم حاج آقای بها الدینی بوده اند و بعد از ایشان ملازم مرحوم ایت الله روحانی بودند...

ایشان سالهای طولانی مدیر کاروان بود و کاروان به حج و عتبات عالیات میبرد ، شاید شصت سفر به حج رفته باشد خودشان گفتن من هرچه دارم از زیارتهایم دارم نه ختمی انجام دادم نه ذکری

اقای شعبانزاده از اولیا الهی هستند و با نوری که دارند ، سادات را هم تشخیص میدهند.

ایشان در قم مغازه عسل فروشی دارن و #استخاره های جالبی دارند.

نکته :

 احیانا اگر شخصی ، جهت حل مشکلی ، به ایشون مراجعه کند ، امکانش هست که ایشان ، استفاده از یکی از پک های عسلشان را برای حل ان مشکل سفارش کنند . بزرگواران توجه داشته باشند که ، قیمت پک های عسل ایشان گران است و خرید انها ، به همه توصیه نمیشود.

 📌ادرس اقای شعبان زاده :

قم بلوار عمار یاسر نبش چهارم عسل فروشی رویان

🔹حکایت سفر به قم و دیدار با آقای شعبان زاده

جواد اشکان آمد و با محدثه به همراهش براه افتادیم تا به قم رسیدیم اول صبح باکیک و بیسکویت و از این چیزها صبحانه ای خوردیم و به زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها رفتیم.

اقای شعبان زاده باغی رابرای کشاورزی اجاره کرده بود که مدخل آن را مرغابیها باسرو صدا خودنمایی میکردند و خودش دراتاقکی درمیانه باغ مستقربود.

گفت مشکلت چیست و بیش از این که از مریضی خودبگویم از فرزندانم گفتم و به علت مشکلات یکی از آنها بغضم ترکید.جواد اشکان صدایش در آمده بود که تومریضی و به جای درد خودت دنبال رفع مشکلات فرزندان هستی .اقای شعبان زاده حق رابه جانب من داد که همه زندگی پدرومادررافرزندان تشکیل میدهند.

به هرحال اقا شعبان زاده باقاطعیت گفت بیماری تو رفع شده و عسل و مشتقاتش رابه ما داد با دستورخوردن و ذکری که هنوزهم برآن اصرار دارم.و پیش بینی درمورد محدثه کرد که جالب بود. قاطعانه گفت تادوماه دیگرعروس می شوی و ماخندیدیم.ولی همین شد .روزهای 58-59 بود که خواستگارانی ازدروارد شدند که فی المجلس پسندیدند و محدثه خانم ایراد گیر هم که خواستگارهارارد میکرد بالاخره پذیرفت و...

منبع حکایت :

b2n.ir/877592

عکس ایشان👇🏻

@shia12t تلگرام

عسل های ایشون رو هم میاریم میفروشیم خیلی خاطرخواه داره مزه خاصی هم داره میان دنبالش

یه بار یه خانومی یه بار از عسل ایشون برد دفعه بعد اومده بود میگفت من اون عسلی رو میخوام که یه بوی خوبی داشت(ما، یعنی مغازه دوستم، کلا یه نوع عسل چند گیاه بیشتر نداره)

همون نوع عصل از ایشون رو آوردیم گقت باید بود کنم گفتیم بفرمایین دماغتون رو وارد عسل کنید و گفتن نه این اون بورو نمیده هرچی گفتیم نه خریدار عوض شده نه فروشنده نه کسی که آورده نه عسل قبول نکرد گفت این اون بورو نمیده