یه حال بودو ی اتاق .وقتی ک رسیدیم هتل قرار شد بریم حموم بعد بریم شام و حرم مادر شوهرم ک میخواست بره حموم اتاق خواب گفتم مامان میشه شما برین حموم حال من راحت لباس بپوشم تو حموم .برگشت گف من اینجا میرم دخترمهم حموم حال میره صب کن ما بیرون بیاییم بعد هنگگگ کردم