2777
2789
عنوان

رفته بودم مشهد ولی دلم خیلی شکست

| مشاهده متن کامل بحث + 775 بازدید | 50 پست

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

اینم بگم راهشونو از اول از ما جدا کردن گروهی کردن باهم دیگه رفتیم حرم زودی خواهرشوهرم گف جدا بگردیم ...

خوب بازم مشکلی نی منم اگ ی گروه باخودم ببرم مسافرت و اونجا فقط ی خواب باشه خواب وخودم برمیدارم 

وقت هتل شام داشت میگذشت .من دعوام سر حموم نبود .حموم حال خالی بود اتاق ی جوری بود ک راحت لباس میپوشی ...

خب لابد مادرشوهرت هم میخواسته راحت لباس بپوشه نباید فقط به خودت فکر کنی که...

وقت هتل شام داشت میگذشت .من دعوام سر حموم نبود .حموم حال خالی بود اتاق ی جوری بود ک راحت لباس میپوشی ...

بعد شام میرفتی حموم اصلا بنظرم مشکلی نبوده شما بخلطر اینکه باخواهرشوهرت قهری همه چیو ب دل گرفتی وگرنه بدی نکردن بهت 

اینم بگم راهشونو از اول از ما جدا کردن گروهی کردن باهم دیگه رفتیم حرم زودی خواهرشوهرم گف جدا بگردیم ...

ببین اونا شما رو بردن پس میتونن اتاق رو برا راحتی خودشون بردارن ولی همسرت نباید قبول می‌کرد برید

حالا که رفتی باید خودتو وفق بدی

عزیزم شما با دخترشون قهری همسفرشونم شدی شوهر دخترشونم همراشون نیست واقعا توقع داری همه جا باهم باشید که دخترشون اخم و تخم شما رو تحمل کنه ؟

 « فقد ملئت بطونکم من الحرام و طبع علی قلوبکم شکم‌هایتان از حرام پر شده و بر قلب‌هایتان مُهر خورده است.»  امام حسین علیه السلام

عزیزم وقتی قهرین نباید باهم می‌رفتین مسافرت باید قبلش آشتی میکردین یا اگر آشتی نمی‌کنین اصلا نمیرفتن ، مادرشوهر هم اسمش روشه مادر شوهرته مادر شما که نیس معلومه که همیشه طرف بچه ی خودشه  چه دخترش باشه چه پسرش من با خواهرشوهرم قهر بودم مادرشوهرم هم باهام قهر کرده بود حتی دخترم هم پس میزد و بهش محل نمیداد وقتی باخواهرشوهرم آشتی کردم مادرشوهرم هم باهام آشتی کرد 

روز اخر ک قرار شد فردا پنج راه بیفتیم رفتم اتاق وسایلمو جمع کنم چمدونم تو اتاق بود بچه خواهر شوهرم هم خواب بود چراغ روشن کردم ک جمع کنم اومد خاموش کرد گفتم پنج دقیقه ای تموم میکنم از لجش روشن نکرد چیزی نگفتم اومدم حال حاظر شدم ک برم حرم شوهرم رف ک از ماشین وسایل بیاره پدرشوهرم رف اتاق خواهر شوهرم صداشو برد بالا

میگف الاغ چرا چراغ روشن میکنه خودش بچه نداره پدرشوهرم برگشت گف خب وسایل باید جمع بشه به شوهرش گف اومد جمع کرد برگشته میگه تو ماشین عینک افتابی میزنه الان نمیتونه تو تاریکی جمع کنه!بعدشوهرم اومد دید ناراحتم رفتیم حرم براش قضیه رو گفتم .خیلی ناراحت شد با خواهرش حرف نزد اونم خیلی دور وز شوهرم میپرید ک من نفهمم ک باهاش نمیحرفه بعد دید تابلوس دیگه تو راه برگشت از ماشین پیاده نسد

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792