دوستان من تازه اوایل ازدواجم با همسرم دعوت شدم خونه دوستم( مجرد) زندگی خیلی ساده هم داشتن دو روز بعد زنگ زد و گفت تو طلاهای منو بردی و کار ب شکایت رسید فکر کنید من ده روز از ازدواجم گذشته بود تازه از ماه عسل اومده بودم به اصرار رفتم خونشون اونم با همسرم و تکونم نخوردیم شکایت کرد ازم رفتم دادگاه و خلاصه بی گناهی من ثابت شد چند جایی پیش دوستام رفته بود و گفت و من از این بابت ب جرم افترا ازش شکایت کردم و زندان رفت و جریمه نقدی داد...مادرش برا اینکه از من انتقام بگیره گشت و گشت عمه ی همسرم رو پیدا کرد بهش گفت من طلاهای دخترشو بردم عمهه رفت به پدر شوهرم گفت پدر شوهرم در جریان دادگاه ما بود به عمهه گفت همچین چیزی دروغه و دادگاه هم رفتن و لطفا این موضوع رو جایی بیان نکنید....الان سه سال گذشته دیروز من با عمه ی همسرم ی بحثی کردم بی حرمتی کرد بهم گفت ما خیلی چیزا میدونیم ازت ولی سکوت کردیم بخاطر شوهرت من واقعا متوجه نشدم
اسی بنداز دور این دشمن به ظاهر دوست رو ،دوباره هم جایی که عمه های همسرت هستند نرو ،اگه دوباره باهات ...
همین کارو میکنم به پدر شوهرم گفتم دیگه با هیچکس ارتباطی نمیگیرم بخاطر شما و همسرم احترام همه رو داشتم همه رو زیادی لوس کردم دیگه تمام اونم قبول کرد گفت هر کاری کنی برا من قابل احترام
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
خدا ازشون نگذره الهی ،تهمت به نظرم بدترین گناهه و نابخشودنی ،
ادمو میکشه من چی کشیدم خدا میدونه همسر بدبختم چقدر اذیت شد خانواده هامون همشون تلاششون این بود حال من خوب بشه داستان من انگار ی رمان بود واقعا دردناک بود میدونی وقتی بی گناهی من ثابت شد چ پیامی بهم داد با قاضی دوست شدی.....منم پیام به قاضی بردم و نشون دادم خود قاضی مصمم کرد که حتما ازش شکایت کن و ادب بشه
من با شنیدن این مورد گریم گرفت دیگه واقعا فقط خدا رو شکر کن و نماز شکر بخون که اون دورانت به خیر گذش ...
تو همون حال بدم باورت میشه درس میخوندم برا آزمون استخدامی؟؟ آخرم قبول شدم با نمره اول خیلییی خدا منودوست داره ارشد قبول شدم آزمون قبول شدم رفتم سرکار چند جای دیگه موقعیت شغلی خوب برام پیش اومد خدا با من بود
ادمو میکشه من چی کشیدم خدا میدونه همسر بدبختم چقدر اذیت شد خانواده هامون همشون تلاششون این بود حال ...
آخه چرا اسی با این آدم حسود و بد بخت و عقده ای در ارتباط بودی و اسمشو هم گذاشتی دوست ؟!واقعا تعجب میکنم یه بار ازش گزیده شدی ،چرا باز دوباره رفتی خونه ش که اون تهمتو بهت بزنه ،حاضرم قسم بخورم اون مهمونی و تهمت بعدشم ،از قبل نقششو کشیده بوده ،