بچه ها تو رو به مقدسات کمکم کنید...
پدر من بشدت عصبی،بد اخلاق،بدبین هست.با بقیه خوبه،با من نه.دیدگاعش نسبت به زن تحقیر امیزانه است حدودا.
و بشدت با اینکه من با کسی برم تو رابطع و اینا مخالفه.و خط قرمزشه.خط قرررمز.جوری که یبار ب دامادمون ک خونمون پیش مامانم بود گفتم ماشین نو خریدی،بیا ما رو ببر گردش.بعد بابام شنید و وقتی دامادمون رفت ،بچه ها به خدا قسم انقد کتکم زد انقد کتکم زد که گوش صدای ویز میداد میگف چرا ب اون گفتی ببرمون گردش و اینا
کلا اگ با پسری چیزی حرف بزنم خیلی واکنش نشون میده.منم ۲۱ سالمه.دوس دارم ی نفر بهم محبت کنع(نیاز همس) با ی پسر رفتم ت  رابطه بعد ۳ ماه بابام یهو اسمسای پسره رو تو گوشیم دید(چیزی نبود،فقط سلام اینا) بچه ها ب خدا با ی میله انقد کتکم زد که سرم خون اومد😔مامانم نمیتونس زورش کنه ک کتکم نزنه.
رابطه منو اون پسر هنوزم جدیه.اولشم جدی بود.اصلا نذلشت حرف بزنم بابام فقط بهم فش مثبت ۱۸ داد و تا تونست کتکم زد و تهدیدم کرد ب اینکه میکشمت. و بعد از خونه زد بیرونمن ترسیده بودم.و چیزی ک میدونستم این بود ک خط قرمزشو رو کردم و گفتم یا منو میکشه یا خودشو.بخدا رفتم پشت بوم خودمو پرت کنم،نتونستم😔 چند دیقه ک گذشت گفتم یا باید خودمو بکشم یا از اینجا برم.
رفتم ترمینال،با سر شکسته و خونی،رفتم شهری ک خوابگاع دوس پسرمه،دانشجوعه.و تو برگه نوشتم که بابا نمیبخشمت و من رفتم برا همیشه و..
دوس پسرم گف ک بابات بم زنگ زد و فش داد و اینا ولی چیزی نگفتم.منو برد تو ی خونه،اون شب مراقبم بود.بابام وقتی فهمید منو نیست و کاغذو خوند فک کرد من تو شهر خودمونم و خودمو تو بیابونی جایی کشتم.زنگ زد ب دوس پسرم و تهدیدش کرد ک اگ بلایی سر دخترم بیاد دمار از روزگارت در میارم  کلی فش داد بش.
اون شب من تا صب نخابیدم 
دوس پسرم ب بابام نگف ک من پیششم چون اگ بابام میفهمید جفتمونو میکشت
زنگ زد ب بابام،بابام یکم اروم تر شده بود ،گف ک نباید دعواش میکردین و دخترتون خیلی دوستون داشت و همیشه تعریف شما رو میکرد کارتون اشتباه بوده و اینا.بابام گریه کرد پشت تلفن و از دوس پسرم خاهش کرد ک اگ مت زنگ زدم بش،بهشون بگه.فردا صب دوس پسرم گف میبرمت خونه،اما نگو خونه پیش من بودی،بگو خابگاه  بودم و اینا.بابات کاریت نداره باهاش حرف زدم و..من ب زور رفتم.چون میترسیدم بابام الکی گفته باشه.اما راست بود.بابام حتی گفته بود هر جا هستی وایسا،خودم میام دنبالت.اومد دنبالم.خیلی ناراحت بود از من و خودش.و گریه کرد گف فک کردم بلایی سر خودت اوردی.من خیلی گریه کردم.خیلی شرمنده شدم.بابام گف انگار خدا بم جون دوباره داد وقتی صداتو پشت تلفن شنیدم.😔😔
بچه ها میدونم کارم اشتباه بودع.اما اگ شما جای من بودین چیکار میکردین؟😔 من ن دوستی داشتم برم خونه شون ن اشنایی.فقط و فقط امیرو داشتم😔