بچه ها من یک ماه و نیمه سریه قضیه ای هول کردم و اظطراب و وسواسم برگشت از اظطرابای زیاد مسخ واقعیت شدم همش فکرای وسواسی ترس از بیماری روانی ترس از جنون ایناها منو افسرده کردرفتم مسافرت خوب بودم برگشتم سرچندتاباز استرس بدشدم همش گریه میکنم حوصله زندگی ندارم ترس از آینده دارم دارم قرصم میخورم یه ماهه
خدایی دارم مهربون تر ازحد تصور. یک عدد اسفند ماهی خوش بین وپر از انرژی مثبتم. بهترین رفیقم آریل(فرشته براورده کردن ارزوها) هروقت احتیاج ب درد ودل داشتین میتونین روی من حساب کنین.
اره من مثل شما بودم فقط تنها کسی که تونست بهم کمک کنه خودم بودم و چیزی که خیییلی تاثیر داشت اینه رفتم باشگاه خیلی خوب بود و از گوشی هم فاصله گرفتم و همون موقع دکتر هم قرصامو قطع کرد