داداش منم با یه دختر خانم چند سال دوست بود پارسال رفتن خاستگاری بابای دختره راضی شد یه شب خابید صبح گفت نمیخامش هرچقدر حرف زدیم اصرار کردیم گفت نمیخام و تمام خییییلی واسه اون دختر ناراحت شدم واسه خانما خیلی سخته ولی از این متعجبم که یک سال گذشته و دختره هنوز با داداشم حرف میزنه
وای دختر چقدر جریانت شبیه من بود تنها تفاوت این بود من ب خانوادم نگفتم و اینکه بهم نگفت عاشقم نیست فقط گذاشت رفت و خیانت کرد تا سه ماه فقط باهاش کلنجار رفتم آخرش خسته شدم رفتم اونم ب ماه نکشیده تو بیوش زد مرید با اسم یه دختر دیگه .انگار من براش هیچ بودم کلا. این آدم از من خیلی پایین تر بود من بهش اعتماد بنفس دادم .با التماس اومد با ادعا رفت
عزیزم سخت نگیر واسه من ک میگفت واست میمیرم اخرش با ی دختر ۳ سال بزرگتر از خودش بهم خیانت کرد بعد ۴ سال عشق عاشقی و بالا پایین
بهش گفتم چرا اینکارو کردی میگفت نمیدونم
شکستم خیلی قضیه واسه ۲ ماه پیشه ولی فهمیدم ک اصلا لایق ثانیه ای افسوس و ناراحتی نیست
بریدم ازش بدجوری منی ک واسش میمردم الان حتی از اسمشم حالم بهم میخوره
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
52 ثانیه پیش
53 ثانیه پیش
55 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
