بچها من چند وقت پیش از طریق معرفی یکی از دوستام با یه پسری آشنا شدم. اوایل خیلی به دلم نبود اما بعدش کم کم بهش حس پیدا کردم
بعد ی مدت همش میگفت بیا رسمیش کنیم من هنوز ب خانوادم نگفته بودم
عکس منو برا مادرش میفرستاد پدر مادرش خیلی اصرار داشتن منو ببینن
منو با تمام دوستاش آشنا کرد جلو اونا خیلی هوای منو داشت خیلی خیلی ب من ابراز علاقه میکرد خب منم آدمم بهش وابسته شدم
خلاصه که فکر میکردم بعد سختیایی ک کشیدم خدا برام داره جبران میکنه
همش میگفت خیلی دوست دارم تو ناراحت بشی من میمیرم فلان میشم
گذشت تا بعد عید قرار خواستگاری گذاشتن