دلم گرفته شدید چقد من ساده و احمق بودم ،شدیدا نیاز دارم بیاین باهام حرف بزنید،اوایل ازدواجمون شوهرم زیاد با دوستاش میرفت بیرون یبار اخر هفته بیرون بودن من هررر چی زنگ میزدم شمارش مشغول بود بعد ک اومد گفتم با کی این همه حرف میزدی گفت ببین ممد دوست دختر داره با شماره خودش اگه زنگ بزنه زنش میفهمه واسه همین گوشی منو گرفته،بعد من یه تیکه کلام دارم همیشه به شوهرم میگم عزیزک ،یبار گوشیشو برداشتم دیدم به یکی پیام داده عزیزک کجایی ،این همون شماره بود ک خودش میگفت دوست دختره ممده ،چرا من اونقدر خر بودم ک باور کردم چرا من اینقدر ساده بودم ،دلم بحال سادگیم میسوزه
خب بعدش
🥺🥺
هووف حالم از جنس مرد دیگه بهم میخوره
من افسردگی شدید داشتم گفتم بدون هیچی ازت ج دا میشم برو دنبال زندگیت میتونست بره با هر کی خواست چرا اینکارارو میکرد چرا نذاشت من برم تا دیگه ب این چیزا فک نکنم
چرا باید با مردی که متاهله و دوست دختر داره دوست باشه؟
یه آقایی با دوتا واسطه باهمسرم دوسته
دیروز همسرم گفت فلانی اخر هفته میره تایلند انچنان دعوا و مرافه راه انداختم که نگوو بهش گفتم دیگه حق نداری با این دوست باشی
حالا نمیدونم کارم درست بود یا نه
ولی ریلکسیت برام عجیبه
ی ویژگی خوب دارم اینکه بخاطر حماقتمام هودمو میبخشم
😳😳😳😳 گذاشتی انقدر راحت درباره دوست‌دختر دوست متاهلش پیشت حرف بزنه؟
و از کمکش بگه؟؟!
هر روز و هر لحظه به کارای متناقضش فک میکنم هی حالم بدتر میشه
من تمااام حرفام و دعواهام فقققط توی ذهنمه اصلا نمیتونم بریزم بیرون ،فقط تو مجازی میتونم حرف بزنم
میخواستم ج دا شم ولی نمیتونستم ب کسی بگم چرا،فقط اون بود ک حرف میزد و من بودمو کلللی ادم ک سرزنشم میکردن بخاطر ترک همچین مردی
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
6 ثانیه پیش
7 ثانیه پیش
8 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
