یه شب خونه مادرشوهرم بودیم اتاق شوهرم پنجره اش چسبیده به دیوار حیاط
ساعت دو سه صب بود مام با لباس باز خواب بودیم پنجره باز بود
یهو چشمم افتاد به یکی که بدون لباس رو دیوار نشسته بود فقط شو ر. ت پاش بود بخدا چندبار چشمامو مالیدم ببینم واقعیه یا خواب میبینم
دیدم میخنده با ترس زیااااد شوهرمو بیدار کردم تا بهش نشون بدم غیب شد
خیلیییییی ترسیدم هنوزم قشنگ قیافش یادمه