۱۲سالم بود برام طلسم بسته بودن یه شب با صدای جیغ بیدار شدم و دیدم یکی که دار زده شده و از دهنش خون میاد جلوی اتاقمه قرآن و دعا بهش اثر نمیکرد چون جن مسلمون به بند کشیده بود که مسئول آزارم شده بود
گلخونه داشتیم و اونجا محل زندگیشون بود نشسته بودم روی یه بلوک سیمانی که پشتش پلاستیکای دیواره گلخونه بود که یه دفعه یه نفر هولم داد و وقتی دیدم هیچکس پشت سرم نبود(۱۲سالم بود)
شب بود و با سگا توی گلخونه راه میرفتم که سگا شروع به پارس کردن و بعدش یه چیزی دور من و دوتا سگی که همراهم بود میچرخید سرش سگ مانند بود و توی هوا معلق بود(۱۲سالم بود)
الان که ۱۸سالمه شبا حس میکنم به بند کشیده شدم یا یه چیزی نمیذاره بیدار بشم و بین خواب و بیداری میمونم
بازم بگم که پرات بریزه یا کافیه؟همه اینایی که گفتن درمقابلش عین شوخی بود