سلام، وقت همگی بخیر
بار اولی هست که اینجا صحبتی رو مطرح میکنم پس شاید نوشتنم مشکل داشته باشه
دوساله ازدواج کردم و همسرم خیلی آدم خوبیه، اصلا اخلاقایی که عموما خانم ها ازش ناراحتن رو مثل رفیق باز بودن و خسیس بودن و بی احترامی و ... رو نداره، ولی خب از اونور بوم افتاده و ی وقتایی فکر میکنم نمیتونه به عنوان یک مرد مستقل رفتار کنه با اینکه سی و خورده ای سالشه
مشکل اونجا ست که:
ی شغل تمام وقت داره و ی شغل پاره وقت که توو شغل پاره وقتش با هم همکار به حساب میآییم و همین برامون دردسر شده
مدتی هست تا ی حرفی میزنم (مثلا این قسمت کار رو اشتباه انجام دادی) سریع ناراحت میشه و قهر میکنه و میگه توو سر من داد زدی و من جرئت نمیکنم کاری بکنم چون توو سریع ناراحت میشی و... درحالی که من اصلا داد نمیزنم، ی حرفایی میزنه از زبون من که من اصلا اون حرفا ها رو نزدم و فقط برداشت های خودشه که اصلا درست نیست. من خیلی با مهربونی میگم که مثلا شاید حواست نبوده این رو یادت رفته یکبار دیگه چک کن، بازم ناراحت میشه و اخیرا اینطوری شده قبلا ناراحت نمیشد...
با ی مشاور در موردش حرف زدم، مشاور گفت ایشون توو بچگی مادر سرکوبگری داشتن و الان از ترس اینکه ی کاری رو اشتباه انجام بده و یکی دعواش کنه، زودتر گارد میگیره و قهر میکنه و....
تا حالا هر وقت قهر کرده من سر صحبت رو باز کردم و به نظرم داره دست پیش رو میگیره، وقتی قهر میکنه نه غذا میخوره، نه حرف میزنه مثل بچه ها میره ی گوشه زانوی غم بغل میکنه و اصلا مثل ی آدم بالغ رفتار نمیکنه
ای کیو بسیار بالایی داره اما هوش اجتماعی بسیار پایینی داره، مثلا میریم ی جا خرید انگار برای بچه م دارم خرید میکنم باید بهش بگم این لباس رو بپوش، آستینش اندازه س، دوستش داری؟ توو ش راحتی؟
بعد ازدواج ارتباطش رو با دوستاش قطع کرده، هیچ جایی توو این دو سال مجردی نرفته بجز سرکارش
توو این دو سال هیچ تصمیمی رو تنهایی نگرفته حتی خریدن لباس برای خودش یا حتی یک کادو برای من، خسیس نیست بهش بگم برو فلان چیز رو برای من کادو بخر میره میگیره اما تنهایی اصلا، وقتی هم بهش میگم میگه من با تو مشورت میکنم چون اگر مشورت نکرده کاری کنم ناراحت میشی و دعوا راه میندازی، در حالی که تا الان کاری تنهایی نکرده که ببینه من دعواش میکنم یا نه، نمیتونه یک تصمیم رو تنهایی درست بگیره و این بهونشه
جدیدا حس میکنم مامانش توو این زمینه که هی قهر میکنه بی تقصیر نیست، نمیدونم توهم میزنم یا نه! چون مامانش خیلی سیاست داره و ریز ریز ازش خیلی حرف میکشه و خصوصا هر روز صبح که خونه نیست و سرکاره مامانشه بهش زنگ میزنه
من نه عروسی گرفتم نه الان آدمی هستم که خیلی خرج کنم، مدلم نیست نه اینکه بخوام صرفه جویی کنم و خسیس بازی در بیارم و بابت همین خونوادش پیش خودشون فک کردن همه چی مفت و مجانیه و از اول هیچ خرجی برای ما نکردن حتی کادو شب یلدا رو هم بعد از شب یلدا که من به همسرم گفتم باید کادو میدادین و کارتون زشته که سر ی کادو دارین بی احترامی میکنین، کادو دادن...
خونواده ش آدم بدی نیستن اما زورشون میاد خرج کنن با اینکه وضع مالیشون بد نیست، همسرم قبل ازدواج با من تمام درآمدش رو خرج خونواده ش میکرد (نه اینکه پول نقد بده بهشون، وسیله و اینا میخرید یا مثلا اجاره خونه خواهرش رو میداد) خونواده ش نه تنها هیچ مسئولیتی در قبال مخارج بچه شون نداشتن، بلکه حتی یک ریال بابت ازدواج ما خرج نکردن و حتی چیزایی که ما رسم داریم بابت جهیزیه پسر میده رو ندادن و مامانش گفت چون سلیقه ها متفاوته من چیزی نمیدم که هرچی خودت دوست داری رو بخری
بعد دو سال هنوز هم اینا توو ذهنم مونده و این باعث میشه فک کنم من دارم ی چیز سرکوب شده رو توو رفتارم بروز میدم که خودم متوجه نیستم و فکر میکنم مشکل از همسرمه
خلاصه بابت چیزی که نمیدونم چی هست اوضاع خوبی ندارم متاسفانه