بله، شما کاملا درست میگین و من خودمم میدونم عمرو جونمو پایه یه آدم اشتباه سوزوندم😞😞😞
الانم شک و تردیدم اصلا به خاطر همسرم نیست، هر چند که یه زنم با احساسات خیلییییی خیلیییی زیاد و مثل همه خانما عاشق محبت و نوازش و آغوش همسر. اما بااین داستانی که به وجود آورده دیگه هیچچچ حسی بهش ندارم...
باید ببخشید اینو میگم🙈🙈🙈
منی که انقدر گرمو داغ بودمو خودش در عجب بود که من چرا سیرمونی ندارم، الان تبدیل شدم به یه تیکه یخو اصلا دلم نمیخوادو نمیزارم انگشتش بهم بخوره...
از همون روزی که گندکاریشو رو کردم تا الان فقط داره گریه میکنه، زجه میزنه و التماس میکنه که غلط زیادی کردم، معذرت میخوام، ... خوردم، به مرگ مادرم قسم میخورم دیگه تکرار نکنم، به خدا جبران میکنم...
به قول خودشو خیرسرش، داره دق میکنه منو اینجوری میبینه و زجه میزنه پاشو هر کاری دوست داری بکن، بزن بشکن هر کاری که آرومت میکنه بکن، فقط با خودت اینجوری نکن...
آدمی که تو طول روز یه زنگ نمیزد یه حال خشکو خالی بپرسه الان روزی چندبار زنگ میزنه و وایمیسته به النماس و غلط کردن...
روزی ۳۰تا پیام میده که ... خوردم، غلط کردم، نفهمی کردم، یه بار دیگه و برای آخرین بار ببخشو بزار جبران کنم...
میدونم اشتباه کردمو ...زیادی خوردم، اما به مرگ خودم، به مرگ مادرم قسم میخورم اون چیزی که تو فکرته نیست...
تو این چندوقته چند کیلو کم کرده، پریروز خواهرم اینا زن داداشام دیدنش، تعجب کردن این چرا انقدر لاغر شده...
تو این چند شبه یه شب راحت نخوابیده و ۲۰بار از خواب میپره و نصفه شبی میزنه زیر گریه و با گریه و التماس ازم میخواد یه بار دیگه و برای آخرین بار ببخشمشو یه فرصت آخر بهش بدم...
همین نیم ساعت پیشم مراسم داشتیم😶😏
اما من دیگه سنگ شدم...
دیگه هیچ حسی به خودشو حرفاشو زجه هاش ندارمو اصلا دلم یه ذره هم نرم نشده...
تردیدو دل دل کردنم به خاطر عمریه که سوزوندم...
من تو این زندگی از خیلی چیزا گذشتم، نخوردمو نپوشیدم که آقا به خیلی چیرا برسه. الان میگم یعنی باید از همه چی بگذرمو برم...😣😣😣😣
تمام دوستاو آشناهام همه زندگیاشون به یه ثمری رسیده، پیش خودم میگم الان بعد این همه سال یعنی دست از پا درازتر باید برگردم سر جایه اولمو به بقیه چی بگمو این پامو شل میکنه😞😞😞
اما به کمک و یاری خدا تمام سعیمو میکنم که هرطور شده تمومش کنمو برم پی زندگیم...
اگه میشه برام دعا کنین دل لعنتیم کم نیاره😞😞😞