خانما داستانم تو تاپیک قبلی هس💔
من خونه جدا میخوام ولی پدرشوهرم میگه باید برگردین بامن زندگی کنین چجوری باهاش حرف بزنم چون تک عروسشم نمیخوام سوتفاهمی پیش بیاد
شوهرمم راضیه منتها میگه من نمیتونم بی احترامی کنم تو بابابام حرف بزن !نمیدونم چی بگم ک بهونه ی خوبی باشه وناراحتی پیش نیادچون من تواون خونه ازلحاط روحی اذیت میشم🥺🥺
میخوام با سیاست پیش برم چون دوسم دارن نمیخوام خراب کنم راهنماییم کنین توروخدا🥺🥺
یاد فیلم پدر سالار افتادم
تعارف رو بذار کنار چون پای زندگیت وسطه. به چشم دیدم زندگی هایی که اینجوری کنار خانواده شوهر بودن بعد مدتی پاشیده
من نمیتونم تو با بابام حرف بزن یعنی چی؟
متاسفم واسه همسرتون
به شوهرت بگو تو پسرشی قلقش رو بلدی از تو به دل نمیگیره من هرچی بگم ممکنه خوشش نیاد و ناراحت بشه بگو شوهرت خودش صحبت کنه
عزیزم همسرتون باید با خانوادش صحبت کنه نه شما
اونم در مورد این قضیه جدی
هرکاری میکنی فقط دورباش ازشون
باید حتما به شوهرت بگی بهش بگه و راضیش کنه جون اگز اینکارو نکنه هی توقعاتش از شما میره بالا پس بهتر همین اول بهش بگی نه
بگو پدر جان بی زحمت یه خونه بده من میخوام زندگی مستقلانه ی خودمون رو شروع کنیم و حریم شخصی خودمون رو داشته باشیم
سلام گلم شبت بخیر متاسفم بابت شرایطی که برات پیش اومده من رفتم تاپیکتو خوندم یه چیزی تو ذهنمه قضاوت نمیکنم شایدم فکرم اشتباس اما حس میکنم شوهرت و پدرش هماهنگن اخه شوهرت میگه یا اینجا خونه مستقل بمون و من کار نمیکنم یا بریم اونجا هم کار میکنم هم راضیه پیش خانوادش بمونین.داره تو عمل انجام شده قرارت میده میخاد مجبورت کنه
باید شوهرت بگه اونم از طرف خودش ن تو چون اینجوری میگن پسرمونو ازمون دور کرد و ناراحت میشه ولی وقتی شوهرت بگه اینطور نمیشه
