سلام دوستان برای من دعا کنید
شاید خدا به دل شما نگاه کرد و آرامش به زندگیم برگشت.
اینجا یه دختره سه ساله همش سراغ باباشو از من میگیره
(دخترم) . باباش از خونه قهر کرده رفته و من از شب عید تنهام.
گفته برمیگردم طلاقت میدم.
یکه و تنها تا الان ده ساله زندگیمو حفظ کردم اما الان خودم هیچ بچه ام بی تاب باباشه
وقتی میبرمش بیرون برگشتنی میگه مامان، کاشکی بابا اومده باشه
همگی بیاین خدا رو قسم بدیم به رقیه خاتون ۳ ساله که دل سه ساله من خوش بشه.
بچه ها تاپیک دومم رو بخونید(معجزه ختمو نذر ...) معجزه حاجت روایی خودمه ان شاءالله دعوت امام زمان هستید
اگر گره کوری که هیچ جوری باز نشده دارید حتما بخونید همه صفحاتش رو
انشاءالله. دلش به زندگیش گرم بشه و برگرده به همین زودیا.🤲🤲🤲
استادتر سلام
من واقعا به هیچکس پیشنهاد طلاق نمیدم
اما میگی خونه به اسمت
میگی فوق لیسانس داری
میگی ۲۰بار تا الان گفته طلاقت میده
مادرت غش کرده
دخترت بالا آورده
اما باز هم از شب عید رهات کرده رفته
واقعا چه دلیل محکمی داری برا نگه داشتن شوهرت؟
خدا شاهده بابت کارآیی که باهام کرده گاهی ازش متنفر میشم.
اما ده سال زندگیه
منصفاته بگم روزای خوش هم داشتیم اما خودم تنها بودم فکر اول و آخرم جدایی بود
اما الان دخترم جلو چشامه و ناراحتی اولم به خاطر اونه که همش ۳سالشه مطمنا خیلی آسیب میبینه
و خلائ بزرگی براش ایجاد میشه
از صبح که دخترم بیدار میشه تا شب که باز بخوابه دائم میگه بابا الان میاد
بابا بیاد
کاشکی بابا بیاد
دارم واسه بابا غاغا میپزم
یعنی هزارم بمیرم بچم این حرفا رو نزنه
دوم مادرم که من اگه جدا بشم ایشون تا الان کلی زحمت منو کشیده از این به بعد باز باید ...
و تو فامیل و ... خجالت زده میشن
بشین با خودت حساب کن ببین بودن شوهرت به نفع یا نبودنش؟
همین الان با این بودن و نبودن شوهرت دخترت داره حال بد رو تجربه میکنه
خدای نکرده تو یکی از دعواهاتون مادرت چیزی اش شد چکار میکنی؟
منطقی بسنج ببین‌چی به صلاح
مردم همیشه حرف واسه گفتن دارن
میدونم چی میگی...
بخدا نمیدونم با دلشوره و استرس میخوابم با این همبن حالت بیدار میشم
هی میگم برم خودم تموم کنم که بفهمه آدم تهدید نمیکنه کارو یکسره میکنه باز میگم فردا بچم میگه مامان چرا بخاطر من ...
از طرفی با وکیل و مشاور حرف زدم میگن وقتی سالی یکی دوباره یعنی مشکل حادی ندارید بزار برگرده و حرفاشو بزنه
از طرفی ذهن خودم دیگه کشش نداره که دوباره با این آدم چشم تو چشم بشم
باز میگم عب نداره بخاطر بچم ... که هی میگه بابا ... خداکنه برگرده ک فکرکنم فقط بابای بچمه دیگه جدیدش نگیرم.
حال روحی روانیم ریخته بهم
ی لحظه خوبم میگم به جهنم بره
ی لحظه انگار آب‌جوش میریزن روسرم از شدت ناراحتی میخوام بالا بیارم
نزدیک تهرانم.من به راحتی میتونم دخترمو بزارم مهد و برم سرکار و مشکل مالی نخواهم داشت .
اصلا هدفم همین بود ک از بعد عید برم کار
چون قبل دخترمم کار می‌کردم از بارداری دیگه نرفتم
من فقط و فقط ناراحتی اصلیم بخاطر بچمه
کاش گوشیت خاموش کنی.که هی نخوای نگاه کنی که زنگ زده یا نزده.پیام داده یا نداده.
خودش خونه رو بلده
به وقتش بر میگرده.شاید دید خیری ازتون نیست نگران شد برگشت
الان خونه کی هست؟
