بچه ها میخوام کامل بگم چون حضوری کسی ندارم بگم.
من 25 سالمه و همسرم 31. من معلمم و اون قاضی با هم دوست بودیم
2 سال ازدواج کردیم و تازه میخواستیم بچه دار شیم. وکیل های خانم توی اینستا زیاد درخواست میدادن بهش و الکی زیاد ازش سوال میکردن و من با این قضیه مشکل داشتم. یه روز گوشی شو جا گذاشته بود و من دیدم با یکی شون چت کرده بود و همین شد اغاز دعوا دو هفتمون. این مدت کلی دعوا و توهین با هم داشتیم.
من کارشناسی حقوق هم دارم کلی توهین که تو هیچی نمیشی. یا دیروز 3 سی سی فیلر گرفته بود برام بعد دکتر اشنا بود گفت مگه قصد بارداری نداری فیلر نزن پیش دکتر میگه نه کلا قصدش و نداریم. بعد تزریق هم نگام نمکیرد امروز میگه ادم بی ارزشی هستی نباید برات میگرفتم . میگه دیگه بهت اطمینان ندارم و تا الان رفیقم بودی ولی الان زنمی فقط. این مدت هم کلا زیاد با هم حرف نزدیم. و میگه دوست ندارم تو مادر بچه من باشی بچه کنسله دیگه.رمز گوشیشم عوض کرده . و توهین های زیاد دیگه. دیروز کافه بودیم داشت اشکم در میورد اخلاقش خوب بود ولی الان افتضاح. هر حرکت من برداشتی میکنه. دوست دارم ازش جدا شم ولی الان شرایطش ندارم .رفتار سمی داره مثلا پریروز رفته بود طلا گرفته بود برام ولی با هم حرف نمیزدیم. امشب هم دعوا سنگین.
شما بودید با این شوهر چکار می کردید