یک ساعت پیش اومدم خونه پدرم ( در هفته یکروز میام )
پسرم چهارسالشه شروع کرد به گریه و بهونه گیری
پدرمم داد زد و گفت این چه بچه ای هس داری ، همش گریه میکنه و نق میزنه از دست شما زندگی ندارم .جلوی همسایه ها صدای گریه بچت میاد حالا همه ی همسایه های ما بچه کوچیک دارن و بچه منم نوه ی هفتم خانوادست
منم از خونه زدم بیرون ..گریه بچه تقصیر منه اخه .. درهفته یک روز میایم اونم همش نق میزنن بچه هاتون اینطورن و اونطورن
تقصیر منه واقعا
خواهرانه بهم بگین چی کار باید کرد
یه مدت نرو
نرو خونشون گلم مجبوری مگ
ماهی ی بار برو
اعصاب پدرت نمیکشه سنش رفته بالا، ب دل نگیر یه حرفی زده
منم بودم بهم برمیخورد و دیگه نمی رفتم
پیرن حوصله ندارن دیگ یمدت نروخونشون عزیزم
ماهی ی بار برو .سنشون بالاس شاید اعصاب سر و صدا ندارن
تا دعوتت نکردند نرو .برای خودت ارزش قائل باش
منم همیشه بهم میگن بااین بچه سرمون رفت
ولی من پروتر ازاین حرفام بازم میرم.
منم اونروز همین وضعو داشتم اینجور مواقع کمتر میرم دیدنشون ک خودشون دلتنگ بشن
من باشم دلخور نمیشم. چون روز به روز دارم میبینم پدرومادرم دارن پیر میشن و بی حوصله تر میشن. ماباید مراعات کنیم
پدرتون مقصر نیست،منم یکبار رفتم خونه مامانمینا بچه خواهرم همش گریه میکرد،دلم میخواست سرش بکنم ،بعضی موقع ها ادم حوصله نداره،از پدرتون ناراحت نشین
حوصله نق زدن بچه رو ندارن دیگه
منم مشابه اش دارم. البته خانواده ام‌چیزی نمیگن ولی خودم خجالت میکشم از گریه و نق بچه ها..کمتر میرم
آخی عزیزم
حرف پدرت ناراحت کننده ست ولی حق هم دارن
یکم سنشون بالا میره اعصابشون بهم میریزه
