هفته32 هستم
تازه نی نیمو دارم حس میکنم
تازه یه هفتس تکوناش زیاد شده
تا امروز بیشتر وقتا خواب بود
هیچ حسی بهش نداشتم
الان تازه دوسش دارم
تو دلم که تکون میخوره دلم غنج میره
نمیخوام تموم بشه
از بارداریم هیچ لذتی نبردم
همش سختی بود و رنج
اصن هیچی هوس نکردم که ناز بزارم به دل شوهرم
عکس بارداری نگرفتم
لباس بارداری نخریدم
همش گوشه رختخواب بودم
داره تموم میشه این دوران
چیکار کنم؟
ترررررررررررررسیدم
از اینکه دوران خوش دوتایی بودن تموم شه
از اینکه با بچه دیگه خوشی نباشه
از اینکه همش خوشی هام با پوشک عوض کردن و گریه بچه قاطی پاتی شه
ترسیدم
خییییییییییلی زیاد
نمیدونم میتونم مادر خوبی باشم یا نه
من تا حالا نوزاد بغل نکردم
از پسش برمیام یا نه؟
اگه تب کنه
اگه مریض شه
اگه نفهمم چرا گریه میکنه
اگه........
دارم دیوونه میشم
میترسم مادر بدی باشم
بهم دلداری بدین
شاید چون آخرهاشه این فکرا زده به سرم
کسی رو ندارم که اینارو بهش بگم
شما بهم دلداری بدین
🌹بهتر از آنچه از شما گرفته شد، به شما میدهد...سوره انفال آیه۷۰🌹
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
شوهر من میگه دخترم بیاد منو اون میشیم یه تیم بر علیه تو تورو اذیت میکنیم اینارو میگه تازه من بیشتر ذوق میکنم که بچه مونو اینقد دوسداره نه اینکه ناراحت بشم این ینی اینکه داره به زندگی سه نفره مون فکر میکنه و رویا پردازی میکنه و غش و ضعف میره از الان
خدا هم که باشی ...😉 باز کسی هست که از تو ناراضی باشد
نه بچه اولمه از ذوق هفته11 رفتم همه سیسمونی رو یه جا خریدم هنوز نمیدونستم دختره یا پسر از بس نگاشون کردم تک تک جزئیاتشو حفظم مامانم میگه لباساش کهنه شده از بس درآرودی نشون دادی
🌹بهتر از آنچه از شما گرفته شد، به شما میدهد...سوره انفال آیه۷۰🌹
وای الینا جون تمام جمله هاتو خوندم یاد گذشتم افتادم روزهای سخت بارداری عکس نگرفتم به نینی تو شکمم عادت کرده بودم ترس از روزهای بعد از نینی و جدایی از همسرم... خواهرانه ازت خواهش میکنم به خودت کمک کن که قدر روزهای شیرین رو بدونی من با این افکار افسردگی شدید بعد از زایمان گرفتم تا دو سال از بچم لذت نبردم از زندگیم نتونستم شیر بدم حتی مامانم اومد پیشم شبا نینیم پیش اون میخوابید وای چه روزایی رو از دست دادم الان هرچقدر براش جبران میکنم حسم آروم نمیشم یه چیزی کم دارم نوزاد میبینم دلم غش میره از خودم بدم میاد چرا سخت گرفتم..با نینیم خوش نبودم بخدا همه چی اسون میگذره و عادی میشه اما اینو بدون نینی خیلی زود بزرگ میشه و تو میمیونی و حسرتهای دوباره دوست داری زمان برگرده عقب که امکانش نیست... پس افکار منفیو دور کن
به این فکر کن چشم روهم بزاری نینی شده دوساله 5 ساله پس از همه دوره ها لذت ببر انقدر کیف داره 1 موش کوچولو رو ببری حموم تو جیگرت بگیری بهش شیر بدی حالا 1 سالم خوابت کمو زیاد بشه نهایتش تو به سختیش نگاه نکن به انرژی که نینی بهت میده نگاه کن بزار لذت ببری وگرنه میشی من... دلم نوزاد میخواد 1 نینی دیگه که جبران کنم اما دیگه نمیتونم شرایط بارداریو ندارم...
من قبلا خیلی سخت میگرفتم الان تصمیم گرفتم خودمو اذیت نکنم از وقتی راحتم خیلی آرامشم بیشتر شده و ذوق میکنم تا بخوام به نکته نکته ی همه چیز و موج منفی و چیزای ناراحت کننده ای که بعدا ممممممکنه پیش بیاد فک کنم
خدا هم که باشی ...😉 باز کسی هست که از تو ناراضی باشد
داداشم10 سالشه دنیا اومده بود بغلش نمیکردم میترسیدم از دستم بیفته الانم استرسشو دارم که بچه از دستم بیفته کاش به این چیزای بیخود فکر نکنم کاااااااااااااااااااش مامانم همش میگه یاد میگری هیچکی از اولش بلد نیست ولی مگه تو کلم فرو میره هییییییییی واااااااااای من
🌹بهتر از آنچه از شما گرفته شد، به شما میدهد...سوره انفال آیه۷۰🌹
الینا جون توروخدا یکاری کن حتما 1 وقت مشاوره خوب عالی اگه سراغ داری بگیر قبلش برو و همه این حالتا رو بگو و بگو یکی از دوستات یعنی من این احساسارو داشت و به کجا رسید اولش افسردگی بعده زایمان گرفتم بعدشم افسردگی روزهای از دست رفته با نینیمو بگو چکار کنی مثل من و امثال من نشی خیلی حیفه...