سلام، خالم خیاطی میکنه
قرار بود یک پیراهن بدوزه برام
امروز زنگ زد گفت دادم دست رضا(پسرخالمه) که فردا که از سرکار میاد چون خونمون تو مسیرشه بیاره تحویلت بده
حالا این رضا قبلا به من علاقه داشته وشوهرم میدونه و به خونش تشنست، اصلا جاهایی که اون باشه نمیره نذاشته تو این مدت منو ببینه، اگر فردا بیاد و شوهرم بفهمه زنده زنده میکشتم، منم حالا روم نشد به خالم چیزی بگم دیگه همه چیزو میفهمید، چیکار کنم کمکم کنید از استرس نفسم بالا نمیاد، شوهرمم اون تایم نیست اگر باشه هم نمیذاره یا چیزی ازش تحویل نمیگیره، میخوام فردا درو باز نکنم شما راه بهتری دارید بگید