با مادرشوهر زندگی کنیم یا نه ؟

اینم اشتباهه من اینجوریم الان به💩خوردن افتادم ۱۱ساله گرفتارم میخوام جدابشم نمیزاررررررن ..حالا چله گرفتم بقیش باخدا 

والا من از روز اول بالای سرشون هستم.نتونستم قانعش کنم.به هیچ صراطی مستقیم نیست.پدرششوهرم به مدت نبود هر روز باید میرفتیم.شب پیشش بخوابیم صبج دوباره میومدم بالا با شکم حامله...لامپ روسن باشه میگه تا دیر وقت بیدار بودین
...نه میتونی با شوهرت بخندی نه دعوا کنی...من ذوق بچه ام میکردم;میکفت ذوقش کردی.دعواش میکردم میگفت نه بوسش کن نه دعواش کن.یا میگفتن بهترین چیزا میخورین.یخچالتون همیشه پره.برنجتون بوش میاد.برنج محلی میخورین.نصف شب رفتین حمام،میگفتم لچه ام دیر میخوابه.مجبورم آخر شب برم..صبح میرفتیم.میگفت دیشب چه کردین؟

دیگه خودت تا آخرش رو بخون

عزیزم از طرز نوشتنت مشخصه دختر پخته ای هستی ، لطفا بر اساس موقعیت خودت تصمیم بگیر ولی تجربه خودم با توجه به مواردی که گفتی ، مادرشوهر من هر روز انتظار داره برم پیشش شده نیم ساعتم بشینم ولی باید برم ، نرم اخم و داستان ، انتظار داره جایی میرم بهش اطلاع بدم ، شوهرم از سر کار میاد شب میاد یه تایمی و اونجاست ، جایی بخوایم بریم چون متوجه میشن واقعا رفتنش سخته ، مهمون میاد باید بریم پیششون ، خانوادم روشون نمیشه بیان بمونن خونم ، یه بحثی کنید متوجه میشن، از همه کاراتون ، همه کاراتون با خبر میشن ، کلا زندگی کنارشون اصلا برام تجربه جالبی نیست و اگر به عقب بر میگشتم اصلا راضی به زندگی در ساختمونشون نمیشدم ، شما هم عزیزم باز به حرفای منو بقیه بر اساس شرایط زندگی خودت تصمیم بگیر ، و راهی که مسیر خوشبختیترو برو

نه داماد با خونواده ی زنش میتونه زندگی کنه...نه عروس با خونواده ی شوهر....طبیعیه...دو فرهنگ متفاوت دارن دیگه

با توجه ب درونگرا بودنت توصیه میکنم قبول نکنید 

نه به هیچ وجه اینکارو نکن

چون خودم تجربه ۱۵ ساله دارم 

فرقی نمیکنه تو دوتا واحد جدا هستین 'ولی همه چی زندگیتون  و میدونن کجا رفتی 'کی اومدی چه ساعتی خابیدی'بیدارشدی 'چی خوردی 

خلاصه اینکه انگار تو ی خونه هستین 

نظر من اینه آدم تو زیرزمین نمور باشه ولی آرامش داشته باشه و مستقل باشه

عزیزم بعضیا خونه ندارن پول رهن ندارن مجبورن با مادرشوهر زندگی کنن ولی شما که خودتون خونه دارین واقعا اشتباهه که بفروشید برید یه جا زندگی کنید....آرامشت رو از خودت نگیر 

مگه خودش خانواده نداشت شوهر بچه

چله چی گرفتین؟ این چله ها واقعا جواب میده؟

من بخاطر نداری شوهرم رفتم پیششون خونه ۳خوابه و دختر پسر دیگشم ازدواج کرده بودن شهر دیگه بودن .هم حرمتم پیش خانواده شوهرم رفت هم شوهرم قدرندونست اخرش بهم خیانت کرد.چون با قبول کردن رفتن خونه پدرش خودمو بی ارزش کرده بودم .هر کس می اومد توقع داشت من جلوش خم و راست بشم پوشک بچه شونو ول میکردن تو اتاق من جمع کنم بچه ها دیگش می اومدن مهمونی من مثل کلفت باید جلو دستشون کار میکردم میگفتن اینجا خونه توه پذیرایی وظیفته رختخواباشونم میزاشتن من جمع کنم .برگردم گذشته یه دقیقه هم باهاشون زندگی نمیکنم .جوانی من فدا شد شما اشتباه منو نکن عزیزم.بخدا قسم حتی بهش فک میکنم روحم آزرده میشه که چرا روز اول چنین اشتباه بزرگی رو قبول کردم

بنظرم آدم با مامان خودشم تو یه ساختمون خیلی نمیتونه کنار بیاد

چزا واقعا اینجوریه؟ چرا خیلی کم پیش میاد کسی راضی باشه. من فکرمیکردم مشکل از منه