من فقط ۲۳ سالمه و حس میکنم دیگ تا ته زندگیو رفتم و هیچ چیز جذابی انتظارمو نمیکشه.دیگ حوصله جنگیدن ندارم.حوصله هیچکیو جز مامانم ندارم.از دیدن قیافه خودم تو اینه بدم میاد.فقط دارم به زور بخاطر خانوادم سر میکنم.هر شب گریه هر شب فکرای بد هر شب اون گذشته لعنتی و زخمایی که خوردم جلو چشممه.خیلی وقته از خدا میخوام شب موقع خواب یه سکته قشنگ بزنمو بمیرم ولی نمیشه.خب تکلیف ادمی که نخواد زنده بمونه چیه؟
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
کاش میفهمیدی،گذشته ها گذشته...دفترش بسته شده...حتما برو سر یه کار و خودت را حسابی مشغول کن...ورزش هم خیلی خوبه...تازه ۲۳ ساله هستی،خیلی فرصت برا جبران داری...اگه خطا کردی،با یه توبه همه چی حله...اگه دیگران اذیتت کردن،با یه بخشش تمومش کن...دنیا خیلی جای خاصی نیست.سختش نکن....
کاش میفهمیدی،گذشته ها گذشته...دفترش بسته شده...حتما برو سر یه کار و خودت را حسابی مشغول کن...ورزش هم ...
اره دانشجوام ولی با این اوضاع روحی داغون زیر اونم دارم میزام.ورزشم میکنم ولی حتی شده حین ورزش میشینم گریه میکنم.دیگران که خیلی اذیتم کردن و همچنان میکنن.ولی من کلا هدف زندگیمو نمیفهمم.اینهمه اعصاب خوردی برای چی؟