خسته شدم ازین زندگی
دلم برای روزای گذشتم تنگ شده
دلم برای روزای که اون باهام بود تنگ شده
انقد تنهام هر دیقه و هر ثانیه کارم شده گریه کردن
خیلیا منو میخوان خیلیا پیشنهاد میدن ولی من نمیتونم هیچکدومو جایگزین این کنم با اینکه میدونم واقعا آدم درستی نبودش ولی من بهش علاقه داشتم شدیدا ،نمیشه از فکرش دربیام بخدا دیگه خسته شدم کمکم میکنین یا خودکشی راه نجاتم ازین حس وحال بده؟🙂💔
ول کن بابا عشق ی افسانس تو الان بهش عادت کردی همین
منم بهش فکر میکنم...
وای خدا
منم هر روز هزار بار میگم غلط کردم ازدواج کردم کاش مجرد بودم
خوبه حالا قبل ازدواج فهمیدی آدم درستی نبوده و کات کردی
فقط خودتو عذاب میدی فیلم ببین برو باشگاه کتاب بخون دوست های جدید پیدا کن و راه حل قطعی تر با کس دیگری به عنوان دوست بحرف یادت میره اونو با مرگت هم تنها خانوادت و خودتو ناراحت میکنی زندگی میگذره چیز های مهم تری هم هس ک باید تجربه کنی هنوز فرصت هس دریابشون
من با دوست خیلی صمیمی م این اتفاق افتاد (دختر بود) ۳ بار بخشیدم با اینکه هر بار میدونستم دارم اشتباه میکنم و واقعا باعث آزار روح و روانم میشه الان ت ی کلاسیم اصلا واسم مهم نیستش یعنی قبلا زجر می کشیدم وقتی با ی نفر حرف میزد الان ولی به اندازه نوک سوزن واسم مهم نیستش هر روز میخواد برگرده ولی واقعا انگار احساسات نسبت بهش سوخته
اوه عزیزم هنوز شما تو خواب ناز هستی تو واقعیت زندگی هنوز نرفتی ببینی چیه برا ادمی که درست هم نبوده عاشقی میکنی وقتی میرفتی تو خونش و زنش میشدی میچزوندت اونوقت ازش متنفر میشدی میگفتی کاش برگردم به گذشته اصلا ازش بدم بیاد و بهش جواب رد بدم
خدا بهت رحم کرده یه راه نجات داده خودت به خودت و جوونی ات رحم کنی یه حکمتی هست که رفته بیخیال شو زمان بر هست تا هورمون های بدنت بیاد سرحاش ولی تحمل کن رندگی اینقد طولانی نیست که به خاطر ادم هایی که خوب نیستن هم عمرمونو بزاریم
