2777
2789
عنوان

در مورد پدرم😔درد دلهای من

| مشاهده متن کامل بحث + 1573 بازدید | 63 پست

بابای من عشقه، خیلی مهربونه و دل صافی داره

ولی همه ی این ویژگی هایی که شما گفتی رو داره

خب میدونم که شخصیتش اینجوریه و ناراحت نمیشم

بنظرم اگه باباتو همینجوری که هست بپذیری و قبول کنی شخصیتش اینه کمتر اذیت میشی

عزیزم شما به پدرت تلفن بزن و جویایه احوالش باش.هر کسی یه خصوصیات رفتاری داره که شاید مربوط بشه به گذشتش  و کودکیش.همیشه با پدر و مادرتون طوری رفتار کنید که بعدا حسرت نخورید.الهی که سایه پدر و مادرا مستدام باشه .

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

بابای من عشقه، خیلی مهربونه و دل صافی داره ولی همه ی این ویژگی هایی که شما گفتی رو داره خب میدونم ...

البته بگم که ما از نظر محبت کردن کلا خونوادگی سرد و خشکیم و منم کلامی به بابام محبت نکردم تا الان!!!!

به نظرم در این باره با مامانت صحبت کن شاید دلیل رفتار بابات رو بدونه. 

گفتم... بعضی وقتا با گریه م گفتم.. مامانم گناه داره غصه میخوره... سعی میکنه دلداریم بده میگه بابات همینطوره وگرنه چیزی تو دلش نیس... منم خیلی وقته به مامانم چیزی نگفتم چون میدونم غصه میخوره

تنها نیستی من مادرم از پدرم جدا شده 9 سال توشهرغریبم هیچ وقت خونم نیومده نه یه عیدی نه یه تولدی یادخودم وبچه هام نکرده واسه غریبه ها واسه بچه های زنش انقدر خوب که هرکه ببینه باورش نمیشه من این قدر احترامش می کردم اینقدر کارای اداری داشت زنگ میزد فوری انجام میدادم پول قرض میخواست بهش میدادم که نگو اما دخترم مریض شدبستری شد نیومد به زور داداشم زنگ زد اونم یکی دوبار بعد دخترم دکترفرستاد واسه پیوند اینا توطول این 6 ماه هم زنگ نزد اصلا بعد هرجانشست میگفت بهام قهر تازن داداشم گفت اون دخترش مریض یه چشمش گریه ویه چشمش خون تو گله میکنی زنگم نمیزنه

خدایا به خودم قول دادم همه چی روبسپرم به خودت ممنونم بابت نعمت های قشنگت
عزیزم زنگ بزن بگو بابا من خیلی دوست دارم شما چرا به من زنگ نمیزنی همه ی اینا رو بگو

اصلا نمیتونم بهش بگم، گریم میگیره.. از طرفی ام دلم نمیخواد ازش گلایه کنم میترسم دلش بشکنه💔😔


ن

سلام … دوست خوبم دوتا مشکل برام پیش اومده فقط یک حمد شفا برای سلامتی مادرم و یک سوره توحید برای درست شدن مهاجرتم و آسان و سریع شدنش به ک یا آ بخون انشاالله  … خدا هزار برابر بهت بده ❤️❤️….تپلی ام دارم رژیم میگیرم وزن اون ۸۹ کیلو …هرماه ۴ تا ۵ کیلو کم … وزن اول ۸۵ (ماشاالله شد)آذر ….وزن دوم ۸۰() دی …. وزن سوم ۷۵() بهمن …. وزن چهارم ۷۰ ()اسفند….وزن پنجم ۶۵()فرودین….انشاالله
آخه عزیزم چقدر خوبی تو  از اول اینجوری بود از قبل ازدواجت اینا یعنی از اول اخلاقش اینجوری بوده ...

ممنون عزیزم💔

تو مجردی ام خیلی وقتا بیخودی یه حرفی میزد و دلمو میشکست.. ولی خب اون‌موقع ها یکم محبت داشت.. الان اصلا💔😭


پدرمن توی 67سالگی چهارسال پیش ازدنیارفت توی کودکیش مادرش روازدست دادوزندگی سختی روپشت سرگذاشته بود ولی بااین حال خیلی بامحبت بودوعشق عجیبی خصوصادرموردمادخترهاش داشت بعضی وقتهاحرفهای عجیبی میزدمثلامیگفت ازدامادنفرت دارم ونمیخوام دخترم روکه بابدبختی بزرگ کردم به دامادبدم من توی بچگیم هرحرفی میزدم انجام میداداگرچه عقلایی نبودمیگفتم بریم بادبادک بازی بامن می اومدمیگفتم کارتون داره می اومدوتماشامیکرد..عزیزم میدونم برات سخته ولی پدرت یادنگرفته ابرازمحبت رو برای همین اینطوری رفتارمیکنه والامطمئن باش عاشقت هست فقط یادنگرفته وازاین به بعدهم براش سخت هست ....خدای نکرده یه بارهم به محبتش شک نکن من الان چهل سالم هست حسرت یک باردیگه بوسه به صورت قشنگ بابام به دلم مونده الان توی خواب می بوسمش وهرباریه لبخندمیزنه همون لبخندیه دنیابرام ارزش داره❤

تو داری خودتو الکی اذیت می‌کنی یه عمر باهاشون زندگی کردی می‌دونی که کلان اخلاقش اینجوریه پس خودتو اذیت نکن اگر اون محبت نمیکنه تو محبت کن که تو دلت نمونه هر وقت هم میری واسش کادو بگیر 

  
تنها نیستی من مادرم از پدرم جدا شده 9 سال توشهرغریبم هیچ وقت خونم نیومده نه یه عیدی نه یه تولدی یادخ ...

ادامه بعد 6 یا 7 ماه زنگ زده میگه صدات اشناست ال بل گفتم درست توقع داشتی بچم روتخت بیمارستان من زنگت بزنم همیشه بد مادرم گفتی ولی برعکس بود چسبیدی به زنت من فراموش کردی گفت نمیای خونم گفتم خودت هم میدونی که من امشب بیام فورا زنت یه دعوا راه می ندازه گفتم خبرداشتی دخترم تونوبت پیوند زنگ نزدی ترسیدی بگم پول نترس اما نیاز داشتم امیدوارم کنی دل داریم بدی جلو شوهرم ابرو داری کنی گفت  حالا میخوام بیام بهت سربزنم گفتم بعد 8 سال یادت اومده گفت یعنی نیام گفتم دیر به فکر افتادی نیاز نی خودت خسته کنی گفت پس فرض کن پدرت مرده گفتم اشکال نداره خدا بیامرزدش کارمند شرکت نفت اما هیچ خیری ازش به ماخواهربرادرهای بی مادر نمیرسه اون بچه هاش ببینی باور نمیکنی پدر ماهم هست

خدایا به خودم قول دادم همه چی روبسپرم به خودت ممنونم بابت نعمت های قشنگت
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792