یادمه دوس پسرم گفت بیا نهار سرکار میریم با همکارا یه رستوران دختره چشمش دنبال منه
تورو ببینه ولم کنه
بخدا قسم واسه همه تو بشقاب غذا آورد واسه منو تو ظرف یه بار مصرف درباز
جوری کوبید رو میز غذا پرت شده بود دور ظرف هرچقدم گفتن ماست و ترشی بیار نیاورد تهش کارگر آشپزخونه با لباس آشپزخونه آورد واسمون🤣🤣🤣🤣🤣🤣