تا پسرمو بخوابونم شده بود ۱۲ و ربع
رفتم ببینم شوهرم پتو روش هست یا نه
یهو بیدار شد گفت جان خودت لباسامو اتو بکش فردا صبح زود باید برم
نشستم لباساش اتو کشیدم
اومدم تو هال دیدم اسباب بازیا پسرم ریخته خلاصه هال و اینا رو هم جمع و جور کردم
پسرم آوردم از تو گهواره که توی جاش بخوابه راحت باشه
بلهههه بوی گند خوبی میداد که باید پوشکش عوض میشد
با ترس و لرز که نکنه بیدار بشه پوشکشو عوض کردم تمیزش کردم و گذاشتمش سرجاش
یهو دیدم ساعت یک شده
دیگه واسه اینکه چشمام گرم خواب بشه گفتم بذار یه چرخی تو نت بزنم....که فیلتتتررررشششکنم وصل نمیشد متاسفانه
گفتم پس برم نینیسایت ببینم چه خبره
الانم کمکم دیگه داره خوابم میبره