اگر بچه ی اول خواهر شوهرت هست و مادر شوهرت بالای شصت سال داره آره برو یه سر بزن چون بالاخره یادش رفته بچه است کوچیک یه چند تا چیز بگی بهش بد نیست مثلا اگر بالا آورد چیکار کنن چه مدل بخوابون سرش رو چه جور بذار ولی اگر بچه ی چندمش هست و مادر شوهرت ۵۰ سالشه نمیخواد توجه کنی بعضی ها فقط غر میزنن
برو یه ساعتی بمون و سریع برگرد ولی برو
میدونم وظیفه نیست ولی چون به روت آورده برو
اشکال نداره به حرف اینجایی ها گوش نده
اینو بیشتر بچه هستن
خودت خانمی برو چیزی هم نگو ولی به همسرت بگو رفتم فردا روز گفت نیومده شاهد باش
در ضمن خیلی هم کار نکن که بشه وظیفه
خب پس میخواهی بری چیکار کنی بشینی نگاه شون کنی هر روز برو یه سر بزن ولی وقتی تجربه نداری کاری ازت بر نمی یاد یه غذاست که اونم مادرشوهرت باید بپزه چون اون خواهرشوهرت هم نمیتونه هر چیزی بخوره یا کاچی بپزی اونم که بلد نیستی والا اگر بچه داشتی یه چیز وای الان مثلا چیکار میخواهی بکنی والا من باشم میگم نرو چون الان شرایط اون رو ببینی اصلا میگی بچه نمی یارم واقعا
همسرم خودش خانوادشو میشناسه همیشه از دستشون حرص میخوره و اخلاقشونو نمیپسنده
بخدا ادم بی معرفتی نیستما ولی اینارو زورم میاره برم هرکس دیگه بود با کله میرفتم. البته اینکه هربار که میبینمشون ناراحتم میکنن هم بی تاثیرنیست
حالا برو سر بزن ببین منظور مادرشوهرت چیه
چون واقعا من فازش رو درک نمیکنم
شاید تنهاست دوست داره کسی دور و برشون باشه
ولی واقعا اون که میدونه شما تجربه ندارید این حرفها هم شاید از سر خستگی هست چون همراه مریض باید بلدکار باشه نه شما که نه بلدید نه تجربه دارید تازه مادرش باید باشه چون دختر با مادرش راحته اون جوری خودش معذبه حالا شما هم زایمان میکنی متوجه میشی ان شاالله
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
