2777
2789
همکلاسیمو میگم اه اصلا فکرشو نمیکردم یه روز از همکلاسیم خوشم بیاد چند وقته فکرمو درگیر کرده امروز دیر اومد سر کلاس مثلا اسمشو میزارم بهراد امروز که دیر اومد هی تو دلم میگفتم بهراد بیا تا در وا میشد درو نگاه میکردم ببینم هست یا نه یهو وقتی حواسم نبود دیدم اومد تو تا چشمم بهش افتاد سریع رومو برگردوندم وای چقد حالم یه جوری میشه وقتی میاد کلاس که تموم شد دم در کلاس با دوستش واستاده بود من مث قرقی سریع از جلوش رد شدم نگاهشم نکردم چقد دلم میخواست برگردم نگاهش کنم سریع دور شدم و از پله ها رفتم بالا منتظر شدم تا بره بعد اومدم پایبن و سوار سرویس شدم😞 میدونم خیلی مسخره ست ولی دست خودم نیس تا یه لخظه بیکار میشم هی فکرش میاد تو سرم😢
❌لطفابخاطر طولانی بودن نام کاربریم ریپلای نکنید

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

سلام دوووستم. توروخدا یجوری فکرشو از سرت بیرون کن به خودت بگو من تلاشمو کردم اینقدر ب خدا ایمان دارم که اگه به صلاحم باشه خودش میاد سمت من. اون برنامه ورزشیو واسش نفرستادی که؟
از یه جایی به بعد سخت ترین کار دنیا باور کردن آدمهاست.
چرا نمیخای بهش فک کنی؟
آنه !  تکرار غریبانه ی روزهایت چگونه گذشت  وقتی روشنی چشمهایت  در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود  با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکیت  از تنهایی معصومانه دستهایت  آیا می دانی که در هجوم دردها و غم هایت  و در گیر و دار ملال آور دوران زندگیت  حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود؟  آنه !  اکنون آمده ام تا دستهایت را  به پنجه طلایی خورشید دوستی بسپاری  در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآیی  و اینک آنه شکفتن و سبز شدن در انتظار توست... در انتظار تو 
چرا نمیتانی دوس شی باهاش
آنه !  تکرار غریبانه ی روزهایت چگونه گذشت  وقتی روشنی چشمهایت  در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود  با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکیت  از تنهایی معصومانه دستهایت  آیا می دانی که در هجوم دردها و غم هایت  و در گیر و دار ملال آور دوران زندگیت  حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود؟  آنه !  اکنون آمده ام تا دستهایت را  به پنجه طلایی خورشید دوستی بسپاری  در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآیی  و اینک آنه شکفتن و سبز شدن در انتظار توست... در انتظار تو 
توتی لایکات اندازه 5 تا لایکه
آنه !  تکرار غریبانه ی روزهایت چگونه گذشت  وقتی روشنی چشمهایت  در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود  با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکیت  از تنهایی معصومانه دستهایت  آیا می دانی که در هجوم دردها و غم هایت  و در گیر و دار ملال آور دوران زندگیت  حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود؟  آنه !  اکنون آمده ام تا دستهایت را  به پنجه طلایی خورشید دوستی بسپاری  در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآیی  و اینک آنه شکفتن و سبز شدن در انتظار توست... در انتظار تو 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792