یکی برای ازدواج بهم معرفیمون کردن چن روز باهمحرفزدیمهی اصرارمیکردک راحت ترحرفبزنهو....منمگفتماولتنهابیاخونمونبابامتوروببینهاگهراضیبودبیشتروحضوریباهم در ارتباط باشیم تا به شناخت کاملبرسیماولشگفتباشهخیلیجدیمیگفتچیبگمراهناییم کنتایجوریرفتارکنمباباتبپسنده ولی یه ساعت مونده ب زمان اومدنش بهانه آورد نیومد منم براش آرزوی خوشبختی کردم بعدش همه ی اکانتامو دلیت زدم،حالا به مامانم زنگ زده گفته میخواد با پدرم حرف بزنه
خیلی کنجکاوم ک چی میخواد
نظرشماچیه؟
خروج برخی افراد از زندگی شما رحمتی از جانب خداوند است که فقط با گذشت زمان متوجه آن می شوید.....
و اول از همه توهین به شان شخصیت خودتون و بعد به تمام دخترای مجردیه که سناشون بالاست
دوستان مادر بنده مدیرمهدکودک هستن، خودمم یه دوره پیششون کار کردم، اگر سوالی هست در حد توانم میتونم کمک کنم منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی / مفروش خویش را ارزان که تو بس گرانبهایی