یکیش این بود ک دخترم تازه زبون باز کرده بود تو اناقش بازی میکرد منم تو اشپزخونه بودم یهو اومد پیشم با هیجان و ذوق و خجالت مامانیییی آقا تو اتاقم هست بیا ببین منو میگی از ترس میترسیدم برم تو اتاق ژستش دقیقا طوری بود ک وقتی ب مردی رو میبینه خودشو لوس میکنه رفتم تو اناقش میگف نیس سمت پنجره رو نشون میداد😰😰😰
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
من ی بار کوچیک بودم کلا بد خواب هستم خیلی تکون میخورم ی شب پتو کلا دورم پیچیده بود و دا ...
اخی عزیزم حتما خیلی اذیت شدی😄اون حسی که من تجربه میکنم شبیه مرگ نیست فقط روحم سرگردون میشه همش کلافه و عصبیم دوست دارم برگردم یه بار زیاد خوابیده بود همین حالت بهم دست داد میدونستم الان مامانم میاد دعوام میکنه میگه چرا هنوز خوابی خیییلی تلاش کردم برگردم به جسمم و بیدار شم تا مامانم نرسیده اما نشد🫠خیلی کم پیش میاد همچین حالتی برام، ولی اره منم حس میکنم زمان مرگ که روح به سمت بالا میره خیلی حس خوبی داره بلاخره ادم میره سمت خدا و مبدا خودش
واااای اینو گفتی من پنج سال اینا بودم هرشب نصفه شب بیدار میشدم میدیدم نزدیک سقفم خیلی دلم میخواد ب ...
بخاطر این نبود ک بدنت ضعیف بوده ؟ چون من اونموقع فسارم خیلی پایین بود شبها ی حس های عجیبی داشتم انگار معلق میشدم اما ن واقعی فقط حس بود بعد خیلیم خوشم میومد
بخاطر این نبود ک بدنت ضعیف بوده ؟ چون من اونموقع فسارم خیلی پایین بود شبها ی حس ها ...
نه من میترسیدم ضعیف هم نبودم اما خیلی ترس داشتم ینی برام واقعی بود اما ب کسی نگفتم هیچوقت پیش مامانم میخوابیدم مامانم براش شب خواب میذاشت ولی باز نرس داشتم
منم زیاد تنها میموندم و اصلا نمیترسیدم اینقدررر زیاد میدیدم یه مدت بعضیا بهم میگفتن برو پیش روانپزشک ...
من خواب زیاد میبینم و همش حس میکنم خودم تنها تو خونه نیستم و کسای دیگه ای هم هستن ولی معمولا نماز هم نمیخونم قبلا میخوندم ولی الام منظم نمیخونم وای تا حالا اذیتمون نکردن فقط بعضی مواقع در ب شدت زده میشه یا یکی در میزنه وگر نه تا حالا کاری نکردن