مامانت منطقی میگه بنظرم
ببین من فقط دارم نظرمو میگما ولی فکررر میکنم پسفردا یه مشکلی باشه اینم به این فکر میوفته که اصلا مامانم راس میگفت و فاطمه خوب بود و ...
البته من واااقعا تجربه ای ندارم فقط حدسه خودت بهتر میشناسی عزیزم.. شایدم پسر عاشق و عاقلی باشه و هرگز همچین فکری نکنه
اخی نازی معلومه دوستت داره
میتونی همین اول کار کلی بشینی فکر کنی و هر مساله و مرودی از جانب مامانش ناراحتت میکنه بنویسی و هم به خواستگارت هم مادرش بگی
و از همین اول کار سنگاتو باهاش وا بکنی
یعنی قول بگیری و شرط هاتو بزاری
دیگه بعدش نگران نیستی
عزیزم بعضی از دوستان میگن مگه میخوای با مادرش ازدواج کنی
اگه خودش خوبه قبول کن
اما فکر کن به این مسأله که این فرد تمام زندگیش رو با خانواده اش بوده و هیچ وقت شما رو به اون ها ترجیح نخواهد داد و در دعوا ها و مسائلی که پیش خواهد اومد تنها خواهی بود
چون الان دقیقاً همون زمانی هست که شما در اوج توجه هستید و اولین روز هایی که باهمید
بعد از گذشت مدت زمانی وقتی شما سهوا یک اشتباه انجام بدید و یا نظر مخالفی با همسرتون داشته باشید فوری برمی‌گردن سمت مادرش و خانواده اش
خانواده خودش خیلی تاثیر گذار هست در روابطتون
عزیزم اینو به عنوان تجربه ی خودم میگم
به اینایی که میگن مگه با مامانش میخوای ازدواج کنی گوش نده
اتفاقا خانواده خییییلی هم مهمه و تو زندگی تاثیر داره
بلاخره اونم پسر مادرشه دیگه نمیاد بخاطر شما که کلا مادرشو نادیده بگیره
تازه اگه ی ذرههه فقط ی ذره دهن بین مامانش باشه که فاااتحه زندگیتو بخون
بخدا دخترعمم از دست مادرشوهرش بیماری عصاب گرفت کل موهاش ریخت
البته عقلانی بخوای بهش فکنی خانواده مهم تره بعد پسرشون... مثلا قرارع با این خانواده وصلت کنی ببین میتونی با این وضعیت مادرش دووم بیاری یا نه...... نگو مگه میخوام با مادرش ازدواج کنم هرکاری کنی اون پسره همون مادره
عزیزم کارت درست بوده وشک نکن بازم پسر خوب و مودب هست ولی بخای نخای مادر شوهرت میبینی و اگه هر دفه برینه به اعصابت رو رابطه با شوهرت تاثیر میزاره
ما با هم دوست نبودم
خونه داره ، ماشین داره ؛ ۲ جا کار میکنه رنج حقوقش هم بین ۲۰ هست
۲۷ سالشع
خونش جداعه خودش هم از اینکه پیش مادرش باشه راضی نیس
ما همدیگرو بیرون دیدیم شغل دومش مث داییم هست
همون موقع مامانش زنگ زد من گفتم نه
تازگی ها دوباره زنگ زدن اومدن خونمون
