2777
2789
عنوان

زندگی بعد از بچه دار شدن

143 بازدید | 11 پست

اولین وآخرین تاپیکم درمورد بچه دار شدن بود 

خیلی خوشحال بودم ...

الان ۲سال ونیم گذشته و زندگیم زیرو رو شد 

شوهرم یه کاری شروع کرد که مخالف بودم و متاسفانه بخاطر کرونا ورشکست شد 

خیلی سعی کردم کنارش باشم بهش روحیه بدم بی پولی رو تحمل کردم،۱۲ساعت سرکار بود از شدت تنهایی با نوزادم افسردگی گرفتم ،جمعه تعطیلات هیچی ندارم،وخیلی مسائل دیگه 

الان مشکل من اینه که با وجودی که ۲سال ونیم گذشته 

و شوهرم سر یه کار دیگه میره اما هنوز با من خیلی سرده ،رابطمون هر ۳،۴ماه یباره...

هرچی دعوا کردم بحث کردم حتی ۱۰ روز رفتم خونه ی بابام (پدرشوهر مادرشوهرم اومدن دنبالم،خودش نه اومد نه زنگ زد)همه میگن بخاطر بی پولیه درکش کن،اما چقدر؟چرا هیچکس نمیگه اون منو درک کنه اون یه کم بهم توجه کنه،اگر مجرد بودم تکلیفم معلوم بود اما وقتی متاهلم نباید توقع داشته باشم شوهرم ۲،۳ساعتی که خونس یه کم بهم توجه کنه؟

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

حق داری عزیزم

مخصوصا اینکه وقتی رفتی قهر خودش هیچ عکس العملی نشون نداده

زنگ خطر زندگیتون خیلی وقته به صده درومده،باید بری پیش یه مشاور خانواده گلم

ننه شه دتر دور/شه کوی کوتر دور/ننه شه طلای دورا/نازدار کیجای دورا/ننه شه کیجا ره خرنه/آسمون ما ره خرنه/شه صوب روجاره خرنه/شه طلاطلا ره خرنه/آننه شه دلخواه دور/ننه پاپلی دور/آ شه دار تتی دور🥰

سعی کن توام بی توجهی کنی، سر خودت رو گرم کن سعی کن مادر سالمی باشی از نظر روحی و جسمی، سخته ولی شدنیه، یکم که بگذره ببینه بدون اونم خوشحالی نم نم رویه تغییر میکنه، سعی کن میاد زیاد حرف نزنی جز موارد ضروری

شب شراب نیارزد به بامداد خمار

ازدواجمون سنتی بود من ۲۶سالمه اون ۳۳

بخاطر بچم برای طلاق دو دلم

هم به خودم میرسم هم بچم هم خونه 

به خانوادش احترام میزارم 

همش فک میکنم اگر دوسم داشت بخاطر من یه قدم برمیداشت تلاش میکرد ثابت کنه که افکار من اشتباهه

همش میگه خودت خودتو دوست داشته باش

میگم خودمو دوست دارم اما پس نقش تو چیه 

چقد خودمو بزنم به اون راه 

ببخشیذ دلم پر بود نمیخواستم انقد ناله کنم 

اگر میدونستم بعد از بچه انقد مشکلات برام پیش میاد اقدام نمیکردم خودش اصرار کرد بچه میخواد

چرا سرد شده عزیزم؟ دلیلشو پرسیدی ازش؟

بارها باهاش صحبت کردم 

گفتم افسرده ای برو دکتر برو هرکاری حالتو خوب میکنه انجام بده اگر زندگیمون رو دوست داری 

همش میگه درست میشه نمیگه درستش میکنم تا فلان وقت زمان بده همش یه چیز تکراری میگه که درست میشه

سعی کن توام بی توجهی کنی، سر خودت رو گرم کن سعی کن مادر سالمی باشی از نظر روحی و جسمی، سخته ولی شدنی ...

عزیزم حرف دلمو زدی 

همین کارو میکنم اما گاهی یادم میاد که چقد تنهام و جای عشق تو‌زندگیم خالیه یهو مثل شارژ گوشی تمام انرژیم میره و میرم تو خودم 

اون میاد خونه شام میخوره میشینه جلو تلویزیون با بچه مون باری میکنه کلا با خانوادش و دوستاش و بچه مون خوبه فقط به من اهمیت نمیده

بهش گفتم بیا بریم میگه خودت برو

تنها برو عزیزم

تا یه جاهایی باید خودت تنها باشی بعده از مشاور بخواه بهت یاد بده چجوری راضیش کنی

ننه شه دتر دور/شه کوی کوتر دور/ننه شه طلای دورا/نازدار کیجای دورا/ننه شه کیجا ره خرنه/آسمون ما ره خرنه/شه صوب روجاره خرنه/شه طلاطلا ره خرنه/آننه شه دلخواه دور/ننه پاپلی دور/آ شه دار تتی دور🥰
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792