تجربه شخصی من واسه دیدن جن و خیلی چیزا دیگه
اولی برمیگرده به بچگی خونه پدربزرگم یک اتاق داشت بالاش منم اونجا بودم شب بود دستشویی تو حیاط بود منم خب پله ها رو اومدم پایین دیدم یکی در میزنه فکر کردم عمو کوچیکمه رفتم باز کردم هیچ کسی نبود اومدم آب حموم باز شد درک درستی از جن و اینا نداشتم
توی راه رو داشتم میرفتم که یهو یه چیز قد بلند سفید و خیلی پر نور دیدم اون لحظه فقط صلوات فرستادم دوتا سوره خوندم رفت از دستشویی منصرف شدم برگشتم بالا دقیقا روبرو بود همون لحظه عموم اومد پشت در فقط میدونم جیغ زدم رفتم بعدشم تا یه مدت همش عصبی بودم اولش هیچ کسی باور نکرد تا مادربزرگم اعتراف کرد که این خونه سالها جن داره و از اون به بعد شروع شد اذیت کردنا که اون خونه رو فروختن ....
حالا یه چیز جالب تر خونه خودمون تنها بودم هیچ کسی نبود رفتم حموم دیدم صدای مامانم میاد هرچی گغتم بله کسی جواب نداد اومدم بیرون تلویزیون روشن قابلمه روی گاز در یخچال باز از ترس فقط لباس پوشیدم که برم دیدم هرچی رو برمیدارم میزارم تو کیفم باز نیست دوباره صدام کرد ولی مامانم بیرون بود همون موقع هم پیام داده بود ولی من مامانم رو با همون چهر و لباس خودش دیدم😓نمیدونم چجوری فرار کردم فقط رفتم دیگه تنها جایی نموندم
ما تو روستامون یه دره داریم اونجا حقیقتا خونه ایناست کسی کم جرعت داره بره حتی توی روز هم صدا میاد و خیلی نشنونه هایی دیگه اینقدر فامیل ما از اون دره خاطره ترسناک دارن که آدم وحشت میکنه
خواستم تجربه خودمو بگم چون خیلیا میگن جن وجود نداره یا میگن جن نمیتونه جایی انسان باشه ولی میتونه شبیه اون انسان بشه چیزی که صدبار دیدم