2777
2789
عنوان

جملات ناب و مثبت

| مشاهده متن کامل بحث + 13893 بازدید | 507 پست
سازنده ترین کلمه((گذشت)) است…آن را تمرین کن. پرمعنی ترین کلمه((ما)) است…آن را به کار بر. عمیق ترین کلمه((عشق)) است…به آن ارج بده. بی رحم ترین کلمه(( تنفر)) است…با آن بازی نکن. خودخواهانه ترین کلمه((من)) است…از آن حذر کن. نا پایدارترین کلمه((خشم)) است.آن را فرو بر. بازدارنده ترین کلمه((ترس)) است…با آن مقابله کن. با نشاط ترین کلمه ((کار)) است…به آن بپرداز. پوچ ترین کلمه((طمع)) است…آن را بکش. سازنده ترین کلمه((صبر)) است…برای داشتنش دعا کن…
پادشاهی جایزه بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل ، آرامش را به تصویر بکشد. نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند. آن تابلو ها ، تصاویری بودند از خورشید به هنگام غروب ، رودهای آرام ، کودکانی که در چمن می دویدند ، رنگین کمان در آسمان ، و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ. پادشاه تمام تابلو ها را بررسی کرد ، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد. ... اولی ، تصویر دریاچه ی آرامی بود که کوههای عظیم و آسمان آبی را در خود منعکس کرده بود. در جای جایش می شد ابرهای کوچک و سفید را دید، و اگر دقیق نگاه می کردند، در گوشه ی چپ دریاچه، خانه ی کوچکی قرار داشت، پنجره اش باز بود، دود از دودکش آن بر می خواست، که نشان می داد شام گرم و نرمی آماده است. تصویر دوم هم کوهها را نمایش می داد. اما کوهها ناهموار بود ، قله ها تیز و دندانه ای بود. آسمان بالای کوهها بطور بیرحمانه ای تاریک بود، و ابرها آبستن آذرخش، تگرگ و باران سیل آسا بودند. این تابلو با تابلو های دیگری که برای مسابقه فرستاده بودند، هیچ هماهنگی نداشت.اما وقتی آدم با دقت به تابلو نگاه می کرد، در بریدگی صخره ای شوم، جوجه پرنده ای را می دید.آنجا، در میان غرش وحشیانه ی طوفان ، جوجه گنجشکی ، آرام نشسته بود. پادشاه درباریان را جمع کرد و اعلام کرد که برنده ی جایزه ی بهترین تصویر آرامش، تابلو دوم است.بعد توضیح داد : آرامش چیزی نیست که در مکانی بی سر و صدا ، بی مشکل و بدون کار سخت یافت شود ، بلکه معنای حقیقی آرامش این است که هنگامیکه شرایط سختی بر ما می گذرد آرامش در قلب ما حفظ شود

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

یک پسر مسلمان به خواستگاری دختر مسلمان میرود دختر:من را میخواهی ؟؟؟؟ اگر بلد نباشم خوب غذا بپزم و خوب لباس بیشویم؟؟؟ باز هم مرا میخواهی؟؟؟ پسر: بلد هستی خدای بزرگ و سبحان را بپرستی بدون اینکه به او شریک قرار دهی؟؟؟ بلد هستی خوب نماز بخوانی؟؟؟؟ و زیبا حجاب کنی؟؟؟ دختر:اره هر آن با قلب و جان به یگانگی خدا شهادت میدهم و تنها به او سجده میکنم و بخاطر رضای خدا زیبای هایم را از نا محرمان میپوشانم ."تنها از او میترسم و بندگی او را میکنم" پسر:با لبخند زیبا و دلنشین گفت:همین برایم کافیست. *"من میخواهم تو نصف دینم باشی نه خدمتکارم"*
می گویند: مسجدی می ساختند، بهلول سر رسید و پرسید: چه می کنید؟ گفتند: مسجد می سازیم. گفت: برای چه؟ پاسخ دادند: برای چه ندارد، برای رضای خدا . بهلول خواست میزان اخلاص بانیان خیر را به خودشان بفهماند ! محرمانه سفارش داد سنگی تراشیدند و روی آن نوشتند «مسجد بهلول» و شبانه آن را بالای سر در مسجد نصب کرد. سازندگان مسجد روز بعد آمدند و دیدند بالای در مسجد نوشته شده است «مسجد بهلول». ناراحت شدند؛ بهلول را پیدا کردند و به باد کتک گرفتند که زحمات دیگران را به نام خودت قلمداد می کنی؟ بهلول گفت: مگر شما نگفتید که مسجد را برای خدا ساخته ایم؟ فرضا مردم اشتباه کنند و گمان کنند که من مسجد را ساخته ام، خدا که اشتباه نمی کند !
روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت. فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: " می آید، من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می دارد و سر انجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست." فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود:" با من بگو از آنچه سنگینی سینه توست." گنجشک گفت:" لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این توفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی از لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود و سنگینی بغضی راه بر کلامش بست. سکوتی در عرش طنین انداز شد. فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت:" ماری در راه لانه ات بود. خواب بودی. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آنگاه تو از کمین مار پر گشودی. " گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود. خدا گفت: " و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام بر خاستی. " اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت. های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد.
بعضی از قواعد مشترکی که در ازدواج های موفق و شاد مشاهده می شود عبارت اند از : 1. در یک زندگی زناشویی موفق ، بادوام و توام با رضایت خاطر ، زن و شوهر به یکدیگر احترام می گذارند . 2. زوج های موفق نسبت به یکدیگر بردبار هستند . آنها درک می کنند که احتمال خظا کردن همسرشان و خودشان نیز وجود دارد . آنها انسان را موجودی می دانند که امکان خطا و اشتباه برای او وجود دارد و به همین خاطر توان بخشیدن همسرشان را دارند . 3. زوج های موفق بر پایه اعتماد متقابل تشریک مساعی می کنند ( یعنی با همکاری و همدلی وظایف زندگی را به انجام می رسانند ) * . 4. در یک ارتباط زناشویی توام با حس همکاری و مشارکت ممکن نیست زن و مرد همیشه با هم موافق باشند . زوج های موفق به می توانند راحتی مخالفت خود را اعلام کنند و این امر از طرف همسرشان مورد پذیرش قرار می گیرد . آنها به دنبال راه حلی می گردند که مورد تایید هر دو قرار بگیرد . "
تونل ها می گویند: راه هست حتی در دل سنگ ... زندگی ارزش دویدن را دارد، حتی با کفش های پاره .... امواج دریا را بپذیر، حتی اگر تو را به عمق دریا ببرد، آن ماهی آسوده که بر سطح آب ها می بینی، مرده است.
من زخمهای بی نظیری به تن دارم اما تو مهربان ترینشان بودی عمیق ترینشان عزیزترین شان بعد از تو آدم ها تنها خراش های کوچکی بودند بر پوستم که هیچ کدامشان به پای تو نرسیدند به قلبم نرسیدند بعد از تو آدم ها تنها خراش های کوچکی بودند که تو را از یادم ببرند، اما نبردند تو بعد از هر زخم تازه ای دوباره باز می گردی و هر بار عزیزتر از پیش هر بار عمیق تر ...
روزی مرد بسیار ثروتمندی که از شیوانا دل خوشی نداشت با خدمتکارانش در بیرون شهر با شیوانا و تعدادی از شاگردانش روبه رو شد. مرد ثروتمند با حالتی پر از غرور و تکبر به شیوانا گفت : تصمیم گرفته ام پول خودم را هدر دهم و برایت سنگ قبری گران قیمت تهیه کنم ! بگو جنس این سنگ از چه باشد و روی آن چه بنویسم تا هر کس بالای آن قبر بایستد و برای تو آرامش طلب کند شاد شود و خنده اش بگیرد! شیوانا خنده ای کرد و پاسخ داد : سنگ قبر مرا از جنس آیینه انتخاب کن و روی آن هیچ چیز ننویس! بگذار مردمی که بالای آن می ایستند تصویر خودشان را ببینند و اگر هم آمرزشی طلب می کنند نصیب خودشان شود ! مرد ثروتمند که حسابی جا خورده بود برای اینکه جلوی اطرافیانش کم نیاورد با تمسخر گفت : اما همه که برای دعای آمرزش بالای سنگ قبر نمی ایستند ؟! و شیوانا با همان تبسم گرم و صمیمانه همیشگی اش گفت : آنها آیینه ای بیش نخواهند دید .. مهندس فرامز کوثری
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز