2777
2789
عنوان

یه ماجرای عجیب(اگه باردارید یا میترسید نیاید)

| مشاهده متن کامل بحث + 810861 بازدید | 2401 پست

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ای خانومای ساده ساختمون ده طبقه هم که باشه و نیست هر طبقه نهایت ۵ واحد کل ساختومن ۵۰ واحد بوده ...

اره اونم بدون دریافت کلید همینجوری رفته و باز کرده.  

آقایون سایت برادرای من درسته که شما دست فرمون خفنی دارین ولی خواهشا درست برونین.  به همدیگه رحم کنین به بچه ها پیرمردها و پیرزن هاکه از خیابون رد میشن. فکر کنین نزدیکان خودتونن.به اونایی که یهو میپیچین جلوشون به اون بدبختیکه از همه جا بی خبر از روبرو میاد.  بعضی از خودروسازها بهمون رحم نمیکنن لااقل خودمون به خودمون رحم کنیم.  خیلی  زیاد شده این راننده هایی که زیگزاکی و خطرناک می رن.  دیگه دلخوشیمون یه مسافرته تو این اوضاع.   اونم باید هی تصادف ببینیم هی نگران جونمون باشیم؟  انصاف داشته باشین رحم کنین شما رو به هرکی اعتقاد دارین.

جن نبوده روح سرگردان بوده اکثر کسایی که به طرز عجیب کشته میشن و ردی از علت مرگ و قاتل پیدا نشه به ش ...

یبار مشهد بودیم یک خونه گرفتیم که فقط بعد ظهر توش بخوابیم ... خوابیدم دیدم روحم تو خونه چرخید درو دیوارای خونه همش خون بود و چنتا زن نیمه لخت با صورتای خون الود و لباسای سفید و پاره تو خونه میچرخیدن و میومدن سمت جسمم میخواستن خفم کنن ..... اخر سر هم دیدم یک جسد اعدام شده وسط هال به پنکه اویزونه اونام خفم میکردن ..... با صدای جیغای زن عموم بیدار شدم و خودمم نفس نفس میزدم .... عموم و زنعموم که باهامون همسفر بودن تو یک ثانیه سر چیز بیخود دعواشون شد و عموم با یک دستش زنشو خفه میکرد و اونم دستو پا میزد .....داشت میمرد.... مامانم بابام مامان بزرگم همه سعی داشتن زن عموم نجات بدن اما عموم زورش ده برابر شد من با صدای بلند صلوات فرستادم افاقه نکرد یهو یکی در گوشم گفت اذان بخون مثل موذنها دست گزاشتم رو گوشم و اذان گفتم باصدای بلند.... یهو همه صداشون قط شد عموم  هم زنعموم ول کرد اونم از حال رفت.... به همه گفتم زود بریم بیرون خونه جن داره .... وقتی خونه رو تحویل صاحابش دادیم فهمیدیم تو اون خونه یکی ب قتل رسیده یکیم خودکشی...

یادت باشه تو این دنیا هیچ چیزی از هیچ کسی بعید نیست... اگر مادر شدی یادت نره اول تو باید شاد و قوی باشی تا بتونی شاد بزرگش کنی یک بچه از همون روز تولدش نگاهش به خنده های مادرشه نه رنگی بودن اتاقش...     شوهر خدا نیست نون شبت گرو اون نیست پس از سر ناچاری کنارش نمون اگر حرمت گزار نیست .
راستی اون دعایی که من گذاشتم زیر سرم دعای ابودجاجه بود... اون موقع اسمش رو نمیدونستم، فقط بهم گفتن ا ...

اونایی که میگن نترسیدیم و درخواست دوستی بهت دادن و میگن بگو براشون،  خودشون جنن،  میخان ببینن چقد لو رفتن تا حالا

یبار مشهد بودیم یک خونه گرفتیم که فقط بعد ظهر توش بخوابیم ... خوابیدم دیدم روحم تو خونه چرخید درو دی ...

عموت خیلی خطرناکه. از جن های اون خونه بدتر بوده. چرا این کارو کرد؟

حجاب یعنی زنده باد عشق ❤️(( از خانه قدم به دنیای بیرون بگذارید در حالی که زنانگی تان پشت در جامانده است، تا انسانی در جمع حضور یافته باشد و اندیشه و گفتار و رفتار او مورد توجه و احترام قرار بگیرد نه جلوه‌های زیبای جسم و زنانگی‌ اش.(امام موسی صدر)))
پستت رو خوندم چشمم خورد به امضات      

آخه دیگه به روح و این چیزا به یقین کامل رسیدم 😅😅

ما روح هایی هستیم در قالب بدن که انسان بودن اصلی ترین مأموریت ما در این دنياست ❤️❤️❤️
اونایی که میگن نترسیدیم و درخواست دوستی بهت دادن و میگن بگو براشون،  خودشون جنن،  میخان بب ...

چی بگم 😅😅شاید 

ما روح هایی هستیم در قالب بدن که انسان بودن اصلی ترین مأموریت ما در این دنياست ❤️❤️❤️
یبار مشهد بودیم یک خونه گرفتیم که فقط بعد ظهر توش بخوابیم ... خوابیدم دیدم روحم تو خونه چرخید درو دی ...

وووووییییششش 😱

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. *با احترام درخواست دوستی رو نمی پذیرم*دوستان لطفا تاپیکم رو بخونین 🌹مهربون می شه واسه مامانم یه صلوات بفرستی ؟🙏🦋

ما هم یه ماجرا داشتیم چندسال پیش 

عیدبود از قشم برگشتیم گفتیم شب رو بمونیم بندرعباس خلاصه یه سری شماره رو دیوار زده بودن که خونه اجاره میدن منم زنگ زدم و رفیم دم خونه یه خونه قدیمی بادرهای زنگ زده ته یه کوچه بن بست رفتم دیدم یه جوری بود خلاصه من اومدم تو کوچه همسرم هم داشت چونه میزد یه خانم و آقا هم تو ماشین بودن من رو صدا کرد گفتم چنددقیقه اس داریم کلنجار میریم که به شما بگیم یا نه گفتن ما دیشب اینجا رو اجاره کردیم از آخرشب یه صداهای عجیب و غریب میومد و ظرفامون پرت میشد اینور اونور ما هم ساعت دو نصف شب ازخونه زدیم بیرون رفتیم جلوی مرکز پلیس زیر یه تیر برق تو ماشین اینو که گفت منم ترسیدم همسرم هم خوشحال که کلی تخفیف گرفته   صدا کرد وسایلا رو خالی کنید گفتم بیا بریم کنسل کن نازه اسم کوچه هم جفرجنی بود  

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
توسط   zariqwp  |  16 ساعت پیش
توسط   bff_  |  1 روز پیش