لابد یکی از اهالی بوده
من یه چیز خیلی خنده دار بگم:
بابا بزرگم میگفت چندین سال پیش دوستش نصف شب از آبیاری باغ برمیگشته ... تاریک ام بوده. میبینه یه زنه با موهای بلند کنار رود ایستاده. فک میکنه جن دیده از ترس اینکه نیاد بزندش، خودش میره با چوب میزنه تو سرش🤣😃
فرداش بیدار میشه میبینه مردم میگن نصف شب دیشب خانومه یکی از روستایی ها رو جن زده و سرش رو شکسته 🥲😁
اینم صداش رو در نمیاره که من زدم
بعدا به بابا بزرگم میگه