طبق تاپتیک قبلیم سه ساله نامزدم ولی خانوادش جلو نمیان عروسی بگیرن .چکار کنم چجوری رو مخ نامزدم برم که یعد ماه صفر عروسی بگیره دیگه خسته شدم بخدا خانواده ام هم همش تو خونه غر میزنن دیگه آرامشی بزام نمونده چون باهاش ارتباط هم داشتم نمیتونم به طلاق فکر کنم
بذارش به عهده خانوادت. یه مدت با همسرت سرسنگین باش و روی خوش نشون نده که از خوشی دلش بخواد وضعیت همین بمونه. درباره رابطه هم کار خلاف شرع نکردی که، الان مجرداش رابطه دارن چه برسه شما که عقد و شرعی بودی
انگلیسیها ضرب المثلی دارند با این مضمون : کسی که فقط لندن را دیده باشد؛ لندن را هم نمیشناسد ! منظور این است که شما باید رم، پاریس و برلین را هم ببینی تا بتوانی بگویی لندن شهر خوبی هست یا نه... «تک منبعی بودن» انسان را متعصب و خشک بار میآورد و عمق فهم او را به طرز عجیبی کاهش میدهد !
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
یه صلوات برای سلامتی و عاقبت بخیری دخترکم میفرستی ؟ تخصص عالی در زمینه گذشتن از موقیت ها ی مختلف زندگی و گفتن جمله واااای خدایا من چرا اینقد خر بودموامروز به تاریخ ۱۶/آذر/۱۴۰۲ بی بی چک من مثبت شد و نی نی ناخواسته اومد تو دل من.مامانم من خیلی خوشحالم ولی بابا زیاد راضی نیست و اخم تخم کرده ولی من از همون ثانیه عاشقت شدم.بخاطر بیماریم استرس مریض شدنتو دارم ولی تورو سپردم به حضرت زهرا و از خدا میخام زیر بیرق ائمه نگه دارت باشه عزیزکم.خدایا شکرت..خب خب انگار بابا فندقو قبول کرده بلاخره🫡😂و داره کم کم باورش میشه پدر شده...امروز ینی ۸ بهمن من فهمیدم فندق یه دختر چادر زریه🥺🥹و من همونجا روی عکس سیاه سفید مانیتور گل سرا و دامن چین چینشو تصور کردم و از ذوق مردم براش ولی طبق پیش بینیم بابای دختری اصلااا خوشحال نشد و یک روز کاااامل رفت توی قیافه..میدونم عاشقش میشه حتی بیتشر از من و مادر خودش ولی خب...امروز ینی۲۷مهر نورجهان من ،دخترک شیرین و عزیزم دوماه و چند روزشه و شده همه ی زندگی منو باباش🥹 خدایا شکرت خودت نگه دارش باش و حفظش کن برامون
این مسئله ایه ک خانوادت باید دخالت کنن تو ب خانوادت بگو صحبت کنن اما خودت دخالت نکن ک بعدا تو آدم بده بشی بذار بگن خانوادش سخت گیرن منم همین مشکلو داشتم ب بابام گفتم خودتون میدونید ی شب دعوتشون کرد صحبت کرد و گفت من دختر بیشترازیه سال تو خونم نگه نمیدارم