افسردگی گرفته بودم قرص میخوردم همش،تا اعصابم بکشه بچه هامو بزرگ کنم، همش گریه میکردم ،راستش دیگه مامان خوبی نبودم😕 و این باعث میشد بیشتر گریه کنم و بیشتر افسرده بشم، البته هرکاری از دستم برمیومد میکردما اما دست تنها بودم و خیییلی سخت بود
این وسط خاله زنگ بازیای چندین خواهرشوهرمم نمک بود رو زخم
هیچ امیدی نداشتم
تاااااا اینکه از اون شهر رفتیم و بعد یه سالم اومدم شهر خودم الان که بچه هام یکم بزرگ شدن خییییلی اوضاعم روبراه شده به اعصاب خودم بیشتر مسلطم کلاسایی که دوس دارم میرم شوهرم کارشو عوض کرد الان درامدش خوبه خدارو شکر منم با بچه هام خییییلی بهتره رفتارم، راضیشکردم درسمو ادامه دادم کلاسایی که دوس داشتم رفتم و الان خدا زو شکر راضیم