ببین سختیام هنوزم هست ، ولی من فوکوسم رو داشته هامه
داشتم میگفتم به یه دوستم
گفتم فکر کن اومدی توی طبیعت یه غروب زیبا رو داری تماشا میکنی جلوی پاتم یه عالمه آشغال ریخته
گفتم سعی کن اون منظره ی قشنگو ببینی و از غروب دل انگیز لذت ببری
حواستو به آشغالا نده، که فرصتو از دست میدی
منم فوکوسم آوردم رو داشته هام و دلخوشیام،خودمو قوی میکنم
باید دلیل بسازی، ببین اگه بچه هام نبودن واسه ی خودم میجنگیدم، اگه خودم مهم نبودم پدر مادرمو هدف قرار میدادم، حتی من به خاطر مادربزرگمم تلاش کردم تا خوشحال باشم که اونم از دیدن خوشحالی من خوشحال باشه، باید خودت اول یه هدف واسه زندگیت مشخص کنی
خب آدم که همیشه نمیتونه قوی باشه یه وقتاییم کم میاره
اون منظره هه هست اما گاهی اینقدر آشغالهای جلو پات زیاد میشن که دیگه نمیتونی منظره رو ببینی
ولی در کل موافقم با شما،یه وقتایی مثل امشب کم میارم اما سعی کردم جا نزنم
ایشالا شما هم موفق باشین تو راهی که در پیش دارین🤍
میفهممت، من اوایل انقدر شبا با گریه میخوابیدم که همیشه رو بالشتیام لک میشد، شبا بالشتم خیس بود شوهرمم مسسسست خواب
واقعا مشکلات زیادی داشتم اگه بشین دونه دونه بشمارم واقعا تعجب میکنی که چرا موندم اصلا
خب به خاطر بچه هام تصمیم گرفتم بمونم ولی نه اینکه بسوزم و تحمل کنم، فکر میکردم ، خیلی فکر میکردم به شرایطم و از کوچکترین فرصتا استفاده میکردم از کوچکترین امکانات برا اینکه رشد کنم برا اینکه یه مادر قوی بشم، البته که استرس و غصه خوردنای اون زمان منو مریض کرد ولی سعی میکنم بش فکر نکنم و حسمو خوب کنم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
3 ثانیه پیش
6 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
