دیشب رفتیم خونه مادرشوهرم شام بعد دیدم این تو شیشه های مربا هی آب میاره میرزه باغچشون بعد میگفتم خدایا نکنه آب دعا باشه و اینا گفتم ول کنا نیست فکرت رو مشغول نکن و اینا
اینم بگم یه بار خواهرشوهرم میگفت به مادرش که مامان برو برای داداش دعا بگیر که زنش اون رو نکشونه سمت خودش یعنی جاری و برادرشوهرم
حالا الان ساعت ۵ از خواب پریدم خواب یه جن میدیم که شکل اسب دراومده بود من جیغ میزدم و اون میگفت اگر از هر کدوم از اعضای خانوادت کمک بخوای و به اونا بگی توی خواب یا تو رو خفه میکنم یا اونا رو
خلاصه پا شدم و دوبار سوره یاسین رو خوندم نمیدونم چیکار کنم یعنی الان که شوهرم ساعت ۷ میره سر کار منم باهاش برم خونه ی مامانم خیلی میترسم