یه موضوعی با خوندن نوشته های، شما به ذهنم رسید اگر بدونید احتمال میدم حالتون بهتر بشه.
من سالهاااا از اینکه کینه ای باشم ترس داشتم
سالهااا به من ترس از کینه ای بودن آموزش داده شد.
با کوچکترین احقاق حق یا بیان احساسم کاملا از سمت دیگران سرکوب شدم وبه من گفته شد
وای نگووو غیبت نکن کینه ای نباش... کینه بدترین چیزه
ببخش ببخش، ورها شو ومن با این آموزه ها بیشتر احساسات طبیعی بدنم رو درخودم سرکوب وپنهان کردم و به خودم افتخار هم میکردم که آره من کینه ای نیستم.
ولی، بعد سالها این سرکوب ها به بدترین شکل سرباز کرد.
ولی، باز مدااااام تلاش میکردم که ببخشم تارهاشم.
اما باز حالم بدبود.
تا اینکه یه آموزش درست من رو نجات داد.
به من گفته شد سالها در حقت اجحاف شده وتو میخوای به راحتی ببخشی؟ مگه بخشش به این راحتی هاست؟
تو نیاز نیست ببخشی و انرژی تو صرف بخشیدن کنی.
اصلا قرارنیست ببخشی.
من جاخوردم. گفتم مگه میشه؟ زشته آدم بخشش، نداشته باشه.
اما درکمال تعجب از وقتی به خودم اجازه دادم حس کینه را لمسش کنم حالم خوب شد. دیگه دنبال بخشش نبودم.
وشما هم چون دیدم تلاشت روبرای بخشش کردی ونشده پس بهت یا خیال راحت میگم
نبخش قرارنیست حتما ببخشی میدونی، بخشش چقدر سخته؟ کینه ما ناراحتی وگریه های ما همگی کاملا طبیعی هستن چرا اونها رو قائم کنیم چرا سرکوب کنیم وچرا انکارشون کنیم.
شما فقط به کسی ضربه واسیب نزن همین کفایت میکنه.
وازین ببعد دنبال بخشش نباش.
ازون طرف انرژی ای که میخوای صرف بخشش کنی
صرف خودت کن. صرف رسیدگی به جسمت به روحت و ازتقای همون هنری که داری
چه خونه داری. چه شاغلی چه هنرمندی
برو سراغ انرژی گذاشتن اول برای جسم خودت و بعد توانمندی که داری والان داری براش کم میزاری.